Ganje Hozour audio Program #677 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۷۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۸ سپتامبر ۲۰۱۷ ـ ۲۸ شهریورPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۶۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3065, Divan e Shamsشدم به سویِ چَهِ آب همچو سقّاییبرآمد از تکِ چَه، یوسفی مُعَلّایی(۱)سبک به دامنِ پیراهنش زدم من دستز بویِ پیرهنش دیده گشت بیناییبه چاه در، نظری کردم از تعجب منچَه از ملاحتِ(۲) او گشته بود صحراییکلیمِ روح به هر جا رسید میقاتشاگر چه کور بُوَد، گشت طورِ سینایی(۳)زَنَخ زَدَست(۴) رقیبی که گفت از چَه دوراز این سپس منم و چاه و چون تو زیباییکسی که زنده شود صد هزار مرده از اوعجب نباشد اگر پیر گشت بُرنایی(۵)هزار گنج گدایِ چنین عجب کانیهزار سیم نثارِ لطیف سیماییجهان چو آینه پرنقشِ توست، اما کوبه رویِ خوبِ تو بی‌آینه تماشایی؟سخن تو گو، که مرا از حلاوتِ لبِ تونه عقل ماند، نه اندیشه‌ای و نی راییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۶۳۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1633انکار فلسفی بر قرائت إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراًقرآن کریم، سوره مُلک(۶۷)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Molk(#67), Ayeh #30قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ بگو: اگر آبتان در زمين فرو رود، چه كسى شما را آب روان خواهد داد؟بگو اگر گردد آبتان در زمین نهان، که رساندتان به آب روانمُقریی(۶) می‌خواند از روی کتابماؤُکُم غَوْرًا، ز چشمه بندم آبآب را در غَورها(۷) پنهان کنمچشمه‌ها را خشک و خشکستان کنمآب را در چشمه کی آرد دگرجز من بی مثلِ با فضل و خطر؟فلسفیِّ منطقیِّ مُستَهان(۸)می‌گذشت از سوی مکتب آن زمانچون که بشنید آیت او از ناپسندگفت: آریم آب را ما با کُلَند(۹)ما به زخمِ بیل و تیزیِّ تبرآب را آریم از پستی زَبَر(۱۰)شب بخفت و دید او یک شیرمردزد طَبانچه(۱۱)، هر دو چشمش کور کردگفت: زین دو چشمهٔ چشم، ای شَقی(۱۲)با تبر نوری بر آر، ار صادقیروز بر جست و دو چشم کور دیدنورِ فایِض(۱۳) از دو چشمش ناپدیدگر بنالیدی و مُستَغفِر(۱۴) شدینور رفته از کَرَم، ظاهر شدیلیک اِستِغفار هم در دست نیستذوقِ توبه نُقلِ هر سرمست نیستزشتیِ اعمال و شومیِّ جُحودراه توبه بر دلِ او بسته بوددل بسختی همچو رویِ سنگ گشتچون شکافد توبه آن را بَهرِ کَشتچون شُعَیبی(۱۵) کو، که تا او از دعابهر کِشتن خاک سازد کوه را؟از نیاز و اعتقاد آن خلیلگشت ممکن امرِ صَعب(۱۶) و مُستَحیل(۱۷)یا به دَریوزه(۱۸) مَقُوقِس از رسولسنگلاخی مزرعی شد با اصولهمچنین بر عکس آن، انکارِ مردمِس کند زر را و، صلحی را نبردکهربایِ مَسخ(۱۹) آمد این دَغا(۲۰)خاکِ قابل را کند سنگ و حَصا(۲۱)هر دلی را سجده هم دستور نیستمزدِ رحمت، قِسم هر مزدور نیستهین به پشتِ آن مکن جرم و گناهکه کنم توبه، در آیم در پناهمی‌بباید تاب و آبی توبه راشرط شد برق و، سَحابی توبه راآتش و آبی بباید میوه راواجب آید ابر و برق، این شیوه راتا نباشد برقِ دل و ابرِ دو چشمکی نشیند آتشِ تهدید و خشم؟کی برویَد سبزهٔ ذوق وصال؟کی بجوشد چشمه‌ها ز آب زلال؟مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۰۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2066اُسْتُنِ(۲۲) این عالَم ای جان، غفلت استهوشیاری، این جهان را آفت استهوشیاری زان جهان است و، چو آنغالب آید، پست گردد این جهانهوشیاری آفتاب و، حرص، یخهوشیاری آب، وین عالَم، وَسَخ(۲۳)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 921دیده ما چون بسی علت دروسترو فنا کن دید خود در دید دوستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 812آدمی دید است باقی گوشت و پوستهرچه چشمش دیده است آن چیز اوستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1406آدمی دید است و باقی پوست استدید آن است آن که دید دوست استمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۰۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 900, Divan e Shamsبگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزدولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 4384اندرین فَسخِ(۲۴) عَزایِم(۲۵)، وین هِمَم(۲۶)در تماشا بود در رَه هر قدمخانه آمد، گنج را او باز یافتکارش از لطفِ خدایی ساز یافتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۷۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 873, Divan e Shamsمَر ابر را که دوشد و آن جا که دررسدالا مگر که ابر نماید به خویش جودمَعدوم(۲۷) را کجاست به ایجاد دست و پا؟فضل خدای بخشد مَعدوم را وجودمَعدوم وار بنشین زیرا که در نمازداد سلام نبود الا که در قُعود(۲۸)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3794کَه(۲۹) نِیَم، کوهم ز حِلم(۳۰) و صبر و دادکوه را کی در رُباید تند باد؟آنکه از بادی رود از جا، خَسی(۳۱) استزآنکه بادِ ناموافق، خود بسی استباد خشم و باد شهوت، باد آز(۳۲)برد او را که نبود اهلِ نمازکوهم و هستیِّ من، بنیاد اوستور شوم چون کاه، بادم بادِ اوستجز به بادِ او نجنبد میل مننیست جز عشق اَحَد سَرخیلِ(۳۳) منخشم، بر شاهان شه و ما را غلامخشم را هم بسته‌ام زیر لگامتیغِ حلمم، گردنِ خشمم زَده ستخشم حق، بر من چو رحمت آمده ستغرقِ نورم، گرچه سقفم شد خرابروضه(۳۴) گشتم، گرچه هستم بوتراب(۳۵)چون در آمد در میان، غیر خداتیغ را، اندر میان کردن سزامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2603 در معنی آنکه آنچه ولی کند، مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن که حلوا طبیب را زیان ندارد، اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور رسیده را زیان ندارد، اما غوره را زیان دارد که در راه است که لِيَغْفِرَلَكَ اللهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ نشده استقرآن کریم، سوره فتح(۴۸)، آیه ۲Quran, Sooreh Fath(#48), Ayeh #2لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ وَيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَيَهْدِيَكَ صِرَاطًا مُسْتَقِيمًا تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد براى تو بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام كند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد.گر ولی زهری خورد نوشی شودور خورد طالب، سیه‌هوشی شودربِّ هَبْ لی* از سلیمان آمده ستکه مده غیرِ مرا این مُلک و دستتو مکن با غیرِ من این لطف و جُود(۳۶)این حسد را مانْد اما آن نبودنکتهٔ لا یَنْبَغی می‌خوان بجانسر مِن بَعدی ز بخلِ او مداننکتهٔ لا یَنْبَغی را با جان و دل بخوان و اسرار مِن بَعدی را از روی بخل و حسادت مخوان.بلکه اندر مُلک، دید او صد خطرمو به مو مُلک جهان بُد بیمِ سَربیمِ سَر(۳۷) با بیمِ سِرّ(۳۸) با بیمِ دین(۳۹)امتحانی نیست ما را مثل اینپس سلیمان همتی باید، که اوبگذرد زین صد هزاران، رنگ و بوصبر بر نعمت، بسی دشوار تر از صبر بر نقمت است.با چنان قوت که او را بود، هَم(۴۰)موج آن مُلکش فرو می‌بست دَم**چون برو بنشست زین اندوه، گَردبر همه شاهانِ عالَم رحم کردپس شفاعت کرد و گفت: این مُلک رابا کمالی ده، که دادی مر مراهرکه را بِدْهی و بِکْنی آن کَرَماو سلیمان است و آن کس هم، منماو نباشد بَعدی، او باشد مَعیخود مَعی چه بود؟ منم بی‌مدعیآن شخص، پس از من نمی آید، بلکه او خود من هستم گرچه بر حسب زمان، پس از من بیاید. ولی به اعتبار مقام و مرتبه، خودِ منم.شرح این، فرض است گفتن، لیک منباز می‌گردم به قصهٔ مرد و زن* قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۳۵Quran, Sooreh Saad(#38), Ayeh #35قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي ۖ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ گفت: اى پروردگار من، مرا بيامرز و مرا مُلكى عطا كن كه پس از من كسى سزاوار آن نباشد، كه تو بخشاينده‌اى.** قرآن کریم، سوره ص(۳۸)، آیه ۳۱و ۳۲Quran, Sooreh Saad(#38), Ayeh #31,32إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ (٣١)آنگاه كه به هنگام عصر اسبان تيزرو را كه ايستاده بودند به او عرضه كردند.فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ (٣٢)گفت: من دوستى اين اسبان را بر ياد پروردگارم بگزيدم تا آفتاب در پرده غروب پوشيده شد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۶۱۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2616 مَخلَصِ ماجرای عرب و جفت اوماجرای مرد و زن را مَخلصی(۴۱)باز می‌جوید درونِ مُخلصی(۴۲)ماجرای مرد و زن افتاد نقلآن مثالِ نَفسِ خود می‌دان و عقلاین زن و مردی که نفس است و خردنیک بایست است بهرِ نیک و بدوین دو بایسته(۴۳)، درین خاکی‌سرا(۴۴)روز و شب در جنگ و اندر ماجرازن همی‌خواهد حَویجِ(۴۵) خانقاهیعنی آبِ رو و نان و خوان و جاهنفس، همچون زن، پیِ چاره‌گریگاه خاکی، گاه جوید سَروَریعقل، خود زین فکرها آگاه نیستدر دماغش جز غم الله نیستگرچه سِرِّ قصه این دانه‌ست و دامصورت قصه شنو اکنون تمامگر بیان معنوی، کافی شدیخلق عالم، باطل و عاطِل(۴۶) بُدیگر محبت فکرت و معنیستیصورت روزه و نمازت نیستیهدیه‌های دوستان با همدگرنیست اندر دوستی اِلاّ صُوَر(۴۷)تا گواهی داده باشد هدیه‌هابر محبت های مُضْمَر(۴۸) در خَفا(۴۹)زآنکه احسان های ظاهر شاهدندبر محبت های سِرّ، ای ارجمندشاهدت گه راست باشد، گه دروغمست، گاهی از می و، گاهی ز دوغدوغ خورده مستی ای پیدا کندهای و هو و سرگرانی ها(۵۰) کندآن مُرایی(۵۱) در صِیام(۵۲) و در صَلاست(۵۳)تا گمان آید که او مستِ وَلاست(۵۴)حاصل: افعالِ بُرونی دیگرستتا نشان باشد بر آنچه مُضْمَرستیا رب این تمییز(۵۵) ده ما را به خواستتا شناسیم آن نشان کژ، ز راست***حس را تمییز دانی چون شود؟آنکه حس یَنْظُر بنورِِ الله بُوَدور اثر نبود، سبب هم مُظْهِرست(۵۶)همچو خویشی، کز مَحبت مُخبِر(۵۷) استچونکه نورالله درآید در مَشام(۵۸)مر، اثر را یا سبب نبود غلامیا محبت در درون، شعله زندزَفت(۵۹) گردد، وز اثر فارغ کندحاجتش نبود پیِ اِعلامِ مِهرچون محبت نور خود زد بر سپهرهست تَفصیلات تا گردد تماماین سخن، لیکن بجو تو، والسّلامو آنکه آن معنی درین صورت بدیدصورت از معنی، قریب است و بعیددر دلالت همچو آب اند و درختچون به ماهیت روی، دورند سختترکِ ماهیّات و خاصیّات گوشرح کن احوالِ آن دو ماه‌رو*** حديثخداوندا اشياء را آنگونه که هست به ما بنما(۱) مُعَلّی': رفیع، بلند مقام(۲) ملاحت: زیبا و خوب‌روی بودن، نمکین بودن(۳) طورِ سینا: مراد کوه طور در شبه جزیره سیناست. موسی در آنجا به مناجات مشغول می شد.(۴) زَنَخ زدن: بیهوده گفتن(۵) بُرنا: جوان(۶) مُقری: خواننده و تعلیم دهنده قرآن(۷) غَور: قعر، گودی، ته ‌چیزی(۸) مُستَهان: خوار، ذلیل، بی قدر(۹) کُلَند: کُلَنگ(۱۰) زَبَر:‌ بالا(۱۱) طَبانچه: سیلی، چک(۱۲) شَقی: بدبخت(۱۳) فایِض: فیض‌دهنده، فیض‌رسان(۱۴) مُستَغفِر: کسی که استغفار می‌کند، آمرزش‌خواهنده(۱۵) شُعَیب: نام پیغمبری که پدرزن موسی بود و بر قوم مَدیَن مبعوث شد(۱۶) صَعب: دشوار، سخت(۱۷) مُستَحیل: محال(۱۸) دَریوزه: گدایی کردن(۱۹) مَسخ: تغییر شکل‌ یافته، به ‌ویژه به‌ شکل‌ حیوان‌ درآمده(۲۰) دَغا: حیله گر(۲۱) حَصا: سنگریزه(۲۲) اُسْتُن: ستون(۲۳) وَسَخ: چرک(۲۴) فَسخ: جدا کردن، گسستن، بر هم زدن معامله(۲۵) عَزایِم: جمع عَزیمة به معنی قصد و اراده(۲۶) هِمَم: جمعِ هِمَّة، همت ها، خواست ها(۲۷) مَعدوم: نیست‌شده، نیست‌ و‌ نابود(۲۸) قُعود: نشستن(۲۹) کَه: مخفّف کاه(۳۰) حِلم: بردباری، شکیبایی(۳۱) خَس: پست، فرومایه(۳۲) آز: حرص و طمع(۳۳) سَرخیل: سردسته، سر گروه(۳۴) روضه: گلستان، گلشن(۳۵) بوتراب: کُنیه ای است که حضرت رسول به علی عطا فرمود(۳۶) جُود: کرم، بخشش(۳۷) بیمِ سَر: خطر بر باد رفتن سر و کشته شدن(۳۸) بیمِ سِرّ: ترس از اشتغال دل به امور دنیا و تباه شدن باطن(۳۹) بیمِ دین: نگرانی از عمل خلاف شرع(۴۰) هَم: همّت، قصد(۴۱) مَخلص: راه خلاصی، خلاصه کلام، پایان سخن(۴۲) مُخلص: با اخلاص، پاک و بی آلایش(۴۳) بایسته: واجب، لازم، ضروری(۴۴) خاکی‌سرا: جهان مادی، زمین(۴۵) حَویج: مایحتاج منزل(۴۶) عاطِل: بیکار، بی‌بهره(۴۷) صُوَر: جمع صورت، نقش ها(۴۸) مُضْمَر: پوشیده و پنهان(۴۹) خَفا: پنهانی و پوشیدگی(۵۰) سرگرانی: مستی و سر سنگینی(۵۱) مُرایی: ریاکار(۵۲) صِیام: روزه(۵۳) صَلا: مخفف صَلاة به معنی نماز(۵۴) وَلا: دوستی(۵۵) تمییز: جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر(۵۶) مُظْهِر: ظاهر کننده(۵۷) مُخبِر: خبر دهنده(۵۸) مَشام: محل قوه شامّه، بینی(۵۹) زَفت: درشت و ستبر

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi