Ganje Hozour audio Program #689 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۸۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۱ دسامبر ۲۰۱۷ ـ ۲۱ آذرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، ترجیعات هفتم، شماره ۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat 7)#3, Divan e Shamsشب گشته بود و هرکس در خانه می‌دویدناگه نمازِ شام یکی صبح بردمیدجانی که جان ها همگی سایه های اوستآن جان برای پرورشِ جان ها رسیدتا خلق را رهاند زین حبس و تنگنابر رَخش زین نهاد و سبک تَنگ برکشید(۱)از بند و دامِ غم که گرفتست راهِ خلقهر دم گشایشی است و گشاینده ناپدیدبگشای سینه را که صبایی همی رسدمرده حیات یابد و زنده شود قَدید(۲)باور نمی‌کنی، به سوی باغ رو، ببینکان خاک جرعه یی ز شرابِ صَبا چشیدگر زآنکه بر دلِ تو جفا قفل کرده ا‌ستنَک طبل می‌زنند که آمد تو را کلیدور طعنه می‌زنند بر اومیدِ عاشقاندریا کجا شود به لبِ آن سگان پلید؟عیدیست صوفیان را وین طبلها گواهور طبل هم نباشد، چه کم شود ز عید؟بازار آخر آمد(۳)، هین چه خریده ای؟شاد آنکه داد او شَبَهی(۴)، گوهری خریدبشناخت عیبهای متاعِ غرور*۱(۵) رابگزید عشقِ یار و عجایب دُری گزیدنادر مثلّثی(۶) تو که داری، بخور حلالخمخانهٔ ابد، خنک آن کاندرو خزیدهر لحظه یی بهارِ نُوَست و عُقارِ(۷) نوجانش هزار بار چو گل جامه ها درید*۱ قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۲۰Quran, Sooreh Hadid(#57), Ayeh #20… وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ… و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۴۰۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2404دوزخ ست آن خانه کان بی روزن استاصل دین، ای بنده روزن کردن استمولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaee)# 3, Divan e Shamsآن کس که تو را نقش کند او تنهاتنها نگذاردت میانِ سودادر خانه تصویر تو یعنی دلِ توبر رویاند دو صد حریفِ زیبامولوی، دیوان شمس، رباعی شماره ۳۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaee)# 31, Divan e Shamsبر رهگذرِ بلا نهادم دل راخاص از پی تو پای گشادم دل رااز باد مرا بوی تو آمد امروزشکرانهٔ آن به باد دادم دل رامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2034این عجب که جان به زندان اندر استوانگهی مفتاحِ(۸) زندانش به دستحافظ، غزلیات، غزل شماره ۴۷۳ Hafez Poem(Qazal)# 473, Divan e Qazaliatکام بخشی گردون عمر در عوض داردجهد کن که از دولت داد عیش بستانیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1860شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه‌ش دُر گردد و او یَم(۹) شودزان جِرایِ(۱۰) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجْری‌گاه(۱۱) شدزان جِرایِ روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زار(۱۲) رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1215ای خُنُک آن را که او ایامِ پیشمُغتَنَم دارد، گزارد وامِ خویشاندر آن ایام کِش قدرت بُوَدصحّت و زورِ دل و قوّت بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۸۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 834از ملولی کاله(۱۳) می‌خواهد ز تونیست آن کس مشتری و کاله‌جوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود(۱۴) او؟ پیمود باد(۱۵)مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۳۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2377گاو در بغداد آید ناگهانبگذرد او زین سران تا آن سراناز همه عیش و خوشیها و مزهاو نبیند جز که قِشرِ خربزهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3, Divan e Shamsاندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خودیارِ یکی انبانِ خون، یارِ یکی شمسِ ضیامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۶۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2862, Divan e Shamsهمچو آیینه شوی خامش و گویا تو اگرهمه دل گردی و بر گفت زبان نستیزیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1145عُمر، همچون جوی نو نو می‌رسدمستمری می‌نماید در جسدمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 18, Divan e Shamsگر قالبت در خاک شد، جانِ تو بر افلاک شدگر خرقه تو چاک شد، جانِ تو را نبود فنادل از جهانِ رنگ و بو گشته گریزان سو به سونعره زنان کان اصل کو، جامه دران اندر وفامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۶۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 675, Divan e Shamsهر آن دلها که بی‌تو شاد باشدچو خاشاکی میانِ باد باشدچو مرغِ خانگی کز اوج پَرَّدچو شاگردی که بی‌استاد باشدچه مانَد صورتی کز خود تراشیبدان شاهی که حوری(۱۶) زاد باشد؟چه مانَد هیبتِ(۱۷) شمشیرِ چوبینبه شمشیری که از پولاد باشد؟تو عهدی کرده ای چون روح بودیولیکن کی تو را آن یاد باشد؟۲*اگر منکر شوی، من صبر دارمبدان روزی که روزِ داد باشد۲* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Araaf(#7), Ayeh #172أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرىمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۵۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1537, Divan e Shamsچرا شاید چو ما شه زادگانیمکه جز صورت ز یک دیگر ندانیمچو مرغِ خانه تا کی دانه چینیمچه شد دریا چو ما مرغابیانیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2, Divan e Shamsدر لا اُحِبُّ افِلین پاکی ز صورت‌ها یقیندر دیده‌های غیب بین هر دم ز تو تِمثال‌هامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 27, Divan e Shamsاین از عنایت‌ها شمر کز کوی عشق آمد ضررعشق مجازی را گذر بر عشقِ حقست انتهاغازی(۱۸) به دستِ پورِ خود شمشیرِ چوبین می‌دهدتا او در آن اُستا شود شمشیر گیرد در غَزاعشقی که بر انسان بود شمشیرِ چوبین آن بودآن عشق با رحمان شود چون آخر آید ابتلامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3430خلق، اطفال اند، جز مستِ خدانیست بالغ، جز رهیده از هواگفت: دنیا لَعب و لهو است*۳ و شماکودکیت و راست فرماید خدااز لَعِب(۱۹) بیرون نرفتی، کودکیبی ذکاتِ روح کی باشد ذَکی(۲۰)؟*۳قرآن کریم، سوره حدید(۵۷)، آیه ۲۰Quran, Sooreh Hadid(#57), Ayeh #20اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ…و بدانید که همانا زندگی دنیا، سرگرمی و بازیچه و آرایش و مایه فخر فروشی در میان شما و فزون خواهی در دارایی ها و فرزندان است…مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3435جنگِ خَلقان همچو جنگِ کودکانجمله بی‌معنی و بی‌مغز و مُهان(۲۱)جمله با شمشیرِ چوبین جنگشانجمله در لا یَنْفَعی(۲۲) آهنگشانجمله شان گشته سواره بر نی ایکین بُراقِ(۲۳) ماست یا دُلدُل‌(۲۴) پی ایمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3441همچو طفلان، جمله‌تان دامن‌سوارگوشه دامن گرفته، اسب واراز حق اِنَّ الظَّنَّ لا یُغنی رسید*۴مَرکَبِ ظَن بر فلک ها کی دوید؟حق تعالی این پیام را به همگان رسانید: همانا گمان و ظن، نمی تواند آدمی را به حقیقت برساند. و مرکوب گمان، کی می تواند بر بلندی افلاک رود؟اَغْلَبُ الظَّنَّینِ فی تَرجیحِ ذالا تُمارِی الشَّمْسَ فی تَوضیحِهااز دو گمان، هر کدام غالبتر باشد، آن را ترجیح می دهند. ولی تو هرگز درباره آفتاب فروزان، هیچگونه جدالی نمی توانی بکنی.آنگهی بینید مَرکَب های خویشمَرکَبی سازیده‌اید از پایِ خویشوهم و فکر و حس و ادراکِ شماهمچو نی دان مرکبِ کودک، هلا*۴ قرآن کریم، سوره یونس(۱۰)، آیه ۳۶Quran, Sooreh Younos(#10), Ayeh #36وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ...بیشترشان جز گمانی را پیروی نکنند و همانا گمان، بی نیازی از حق نیارد...مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2457تا بدانی که خَبیرست(۲۵) ای عَدومی‌دهد هر چیز را درخوردِ اوکی کژی کردی و کی کردی تو شرکه ندیدی لایقش در پی اثر؟کی فرستادی دمی بر آسماننیکیی، کز پی نیامد مثلِ آن؟گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخِ کردار توچون مراقب باشی و گیری رَسَن(۲۶)حاجتت ناید قیامت آمدنآنکه رمزی را بداند او صحیححاجتش ناید که گویندش صَریحاین بلا از کودنی آید تو راکه نکردی فهمِ نکته و رمزهااز بدی چون دل سیاه و تیره شدفهم کن، اینجا نشاید خیره شد(۲۷)ورنه خود تیری شود آن تیرگیدر رسد در تو جزایِ خیرگیور نیاید تیر، از بخشایش استنه پیِ نادیدنِ آلایش است*۵هین مراقب باش، گر دل بایدتکز پیِ هر فعل، چیزی زایدتور ازین افزون تو را همّت بُوَداز مراقب کار بالاتر رود*۵ قرآن کریم، سوره طارق(۸۶)، آیه ۱۷Quran, Sooreh Taregh(#86), Ayeh #17فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًامهلت ده حق ستیزان را اندکی.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 165چون که بد کردی بترس آمن مباشزانکه تخم است و برویاند خداشمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۳۸۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1381حق، قدم بر وی نهد از لامکانآنگه او ساکن شود از کُن فَکان*۶حق تعالی از عالَم لامکان، قدمش را بر دوزخ می نهد و بیدرنگ بنا به فرمان او، آن دوزخ، ساکن و آرام می گردد.چونکه جزوِ دوزخ است این نفسِ ماطبعِ کل دارند جمله جزوهااین قدم حق را بود، کو را کُشدغیرِ حق، خود کی کمان او کشد؟*۶ قرآن کریم، سوره يس (٣۶)، آیه ۸۲Quran, Sooreh Yaasin(#36), Ayeh #82إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُچون بخواهد چیزی را بیافریند، فرمانش این است که می گوید: باش، پس مى‌شود.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۷۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1276یوسفِ حُسنی و این عالَم چو چاهوین رَسَن صبرست بر امرِ اِلهیوسفا، آمد رَسَن، در زن دو دستاز رَسَن غافل مشو، بیگه شده ستحمد لَله، کین رَسَن آویختندفضل و رحمت را به هم آمیختندتا ببینی عالَمِ جان جدیدعالمِ بس آشکارا ناپدیداین جهانِ نیست، چون هستان شدهوان جهانِ هست، بس پنهان شدهخاک بر باد است، بازی می‌کندکژنمایی، پرده‌سازی می‌کنداینکه بر کارست، بی‌کار است و پوستوآنکه پنهان است، مغز و اصلِ اوستخاک همچون آلتی در دستِ بادباد را دان عالی و عالی‌نژادچشمِ خاکی را به خاک افتد نظربادبین چشمی بود، نوعی دگرمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۲۵۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1257ای خُنُک آن کو نکوکاری گرفتزور را بگذاشت، او زاری گرفتگر قضا پوشد سیه، همچون شَبَتهم قضا دستت بگیرد عاقبتگر قضا صد بار، قصد جان کندهم قضا جانت دهد، درمان کنداین قضا صد بار اگر راهت زندبر فراز چرخ، خرگاهت(۲۸) زنداز کرم دان اینکه می‌ترساندتتا به مُلکِ ایمنی بنشاندتمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1821بهر این فرمود رحمان ای پسر:کُلُّ یَومٍ هُوَ فِی شَأن ای پسر*۷ای پسر معنوی، برای همین است که حضرت رحمان فرمود: او در هر روز به کاری است.اندرین ره، می‌تراش و می‌خراشتا دم آخر، دمی فارغ مباش*۷ قرآن کریم، سوره الرَحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Alrahman(#55), Ayeh #29… كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍخدا هر آن به کاری است.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 307و آن عدم کز مرده مرده‌تر بودوقت ایجادش، عدم مُضطَر(۲۹) بودکُلَّ یَومٍ هُوَ فِی شَأنٍ بخوانمر ورا بی کار و بی‌فعلی مدان«خدا هر آن به کاری است» را بخوان. و هرگز او را بی کار مینگار.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۳۴۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1344, Divan e Shamsدمِ او جان دهدت رو ز نَفَخْتُ(۳۰) بپذیرکارِ او کُنْ فَیَکُون ‌ست، نه موقوفِ عللمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4796این جهان پر آفتاب و نورِ ماهاو بهشته، سر فرو برده به چاهکه اگر حق است، پس کو روشنی؟سر ز چَه بردار و بنگر ای دَنی(۳۱)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 81, Divan e Shamsزنهار که یارِ بد از وسوسه نفریبدتا نشکنی از سستی مر عهد سلاطین راگر زخم خوری بر رو رو زخمِ دگر می‌جورستم چه کند در صف دسته گل و نسرین رامولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۲۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3230پوزبندِ(۳۲) وسوسه عشق است و بسورنه کی وسواس را بسته ست کَسمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۴۸۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3488مرغ خاکی، مرغ آبی هم‌تنندلیک ضدانند، آب و روغنندهر یکی مر اصل خود را بنده‌انداحتیاطی کن به هم ماننده‌اندهمچنانکه وسوسه و وحی الَسْتهر دو معقولند، لیکن فرق هستهر دو دلالان بازار ضمیررختها را می‌ستایند ای امیرگر تو صراف دلی(۳۳)، فکرت شناسفرق کن سِرِّ دو فکر چون نَخاس(۳۴)ور ندانی این دو فکرت از گمانلا خِلابه(۳۵) گوی و مشتاب و مرانمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 393خفته از احوال دنیا روز و شبچون قلم در پنجه تَقلیبِ(۳۶) ربآنکه او پنجه نبیند در رَقَمفعل، پندارد به جنبش از قَلَممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3182فعل توست این غُصه‌های دم به دماین بود معنی قَدْ جَفَّ الْقَلَمکه نگردد سنّتِ ما از رَشَدنیک را نیکی بود، بد راست بدکار کن هین که سلیمان زنده استتا تو دیوی، تیغِ او بُرَّنده استچون فرشته گشته، از تیغ ایمنی ستاز سلیمان هیچ او را خوف نیستمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3132پس قلم بنوشت که هر کار رالایقِ آن هست تاثیر و جزاکژ روی، جَفَّ الْقَلَم*۸ کژ آیدتراستی آری، سعادت زایدت*۸ حدیثجَفَّ الْقَلَمُ بِما أنْتَ لاقٍ.خشك شد قلم به آنچه سزاوار بودی.(۱) تَنگ برکشیدن: دوال اسب را کشیدن و آماده حرکت شدن.(۲) قَدید: کهنه، پیر، فرتوت(۳) بازار آخر آمد: به پایان رسید(۴) شَبَه: سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه (۵) متاعِ غرور: مال دنیا که مایه فریب است(۶) نادر مثلّث: شرابی که بجوشانند تا یک سوم آن بماند، سیکی(۷) عُقار: شراب(۸) مفتاح: کلید(۹) یَم: دریا(۱۰) جِرا: برکت زندگی، مستمری، مواجب(۱۱) اِجْری‌گاه: منبع برکت، پیشگاه الهی(۱۲) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن روید.(۱۳) کاله: کالا، متاع(۱۴) جامه پیمودن: در اینجا به معنی خریدن لباس(۱۵) باد پیمودن: تعبیری است از بیهوده کاری(۱۶) حوری: زن بهشتی، زن سیاه چشم(۱۷) هیبت: شکوه و بزرگی(۱۸) غازی: جنگجو، مجاهد(۱۹) لَعِب: بازیچه(۲۰) ذَکی: هوشیار و تیزهوش(۲۱) مُهان: خوار کرده شده(۲۲) لا یَنْفَعی: لا یَنْفَع به معنی سود ندارد، بی فایده است.(۲۳) بُراق: ستوری که پیامبر در شب معراج بر آن سوار شد؛ هر چیز تندرو(۲۴) دُلدُل‌: استر پیامبر که حاکم اسکندریه برای ایشان فرستاده بود(۲۵) خَبیر: آگاه، دانا(۲۶) رَسَن: ریسمان(۲۷) خیره شدن: گستاخ شدن(۲۸) خرگاه: خیمه بزرگ، سراپرده(۲۹) مُضطَر: بیچاره(۳۰)‌ نَفَخْتُ: دمیدم(۳۱) دَنی: فرومایه، پست(۳۲) پوزبند: دهان بند(۳۳) صراف دل: دلی که می تواند سره از ناسره را تشخیص دهد. چنانکه صراف به کسی گویند که می تواند سکه های تقلبی را از سکه های حقیقی بازشناسد.(۳۴) نَخاس: دلال فروش چهارپا یا برده(۳۵) خِلابه: به معنی فریفتن، لاخِلابه به این معنی است که در داد و ستد بگو فریبی در کار نیست.(۳۶) تَقلیب: برگردانیدن، واژگون کردن

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi