Ganje Hozour audio Program #698 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۶۹۸ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۲ فوریه ۲۰۱۸ ـ ۲۴ بهمنPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۸۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2981, Divan e Shamsای سیرگشته از ما، ما سخت مُشتَهی(۱)وی پاکشیده از ره، کو شرطِ هَمرَهی؟مغزِ جهان تویی تو و باقی همه حَشیشکی یابد آدمی ز حَشیشات(۲) فَربِهی؟هر شهر کاو خراب شد و زیرِ او زبرزان شد که دور ماند ز سایه شهنشهیچون رفت آفتاب، چه مانَد؟ شبِ سیاهاز سر چو رفت عقل، چه مانَد جز ابلهی؟ای عقل، فتنه‌ ها همه از رفتن تو بودوآنگه گناه بر تنِ بی‌عقل می‌نهیآنجا که پشت آری، گمراهی است و جنگو آنجا که رو نمایی مستی و والهیهجده هزار عالم، دو قِسم بیش نیستنیمش جَمادِ مرده و نیمیش آگهیدریای آگهی که خردها همه ازوستآنست منتهای خردهای منتهیای جانِ آشنا، که در آن بَحر می‌رویوی آنکه همچو تیر ازین چرخ(۳) می‌جهیاز خَرگهِ تنِ تو جهانی مُنَوَّر(۴) استتا تو چگونه باشی، ای روحِ خَرگهیای روح، از شرابِ تو مستِ ابد شدهوی خاک در کفِ تو شده زَرِّ دَه دَهی(۵)وصفِ تو بی‌مثال نیاید به فهمِ عاموافزاید از مثال خیالِ مُشَبِّهی(۶)از شوقِ عاشقی اگرت صورتی نهدآلایشی نیابد بَحرِ مُنَزَّهی(۷)گر نسبتی کنند(۸) به نعل آن هلال رازان ژاژِ(۹) شاعران، نفتد ماه از مَهیدریا به پیشِ موسی، کی ماند سدِّ راه؟و اندر پناهِ عیسی کی ماند اَکمَهی(۱۰)؟او خواجه همه‌ست، گرش نیست یک غلامآن سروِ او سَهیست، گرش نشمری سَهیتو موسیی، ولیک شبانی دری هنوزتو یوسفی ولیک هنوز اندر این چَهیزان مزدِ کار می‌نرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار، گه گهیخامش که بی‌طعامِ حق و بی‌ شرابِ غیباین حرف و صوت هست دو سه کاسه تهیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364کُنتُ کَنزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةًفَابْتَعَثْتُ اُمَةً مَهدیَّةًمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1640کُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَاْنٌ جَدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیدهر صبح (هر لحظه) برای ما کاری تازه هست. هیچ چیزی از مراد (از میل) من سر نپیچد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2928زآنکه بی حق، باطلی ناید پدیدقلب را ابله به بوی زَر خریدگر نبودی در جهان، نقدی روانقلب ها را خرج کردن کی توان؟تا نباشد راست، کی باشد دروغ؟آن دروغ از راست می‌گیرد فروغبر امیدِ راست، کَژ را می‌خرندزهر در قندی رود، آنگه خَورندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2201حق ستونِ این جهان از ترس ساختهر یکی از ترس، جان در کار باختمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2203این همه ترسنده‌اند از نیک و بدهیچ ترسنده نترسد خود ز خَودپس حقیقت بر همه حاکم کسی استکه قریب است او، اگر محسوس نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2212چون نبیند اصلِ ترسش را عُیونترس دارد از خیالِ گونه‌گونمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136صورت از معنی، چو شیر از بیشه دانیا چو آواز و سخن ز اندیشه داناین سخن و آواز، از اندیشه خاستتو ندانی بَحرِ اندیشه کجاستلیک چون موجِ سخن دیدی لطیفبَحرِ آن دانی که باشد هم شریفچون ز دانش، موجِ اندیشه بتاختاز سخن و آواز، او صورت بساختاز سخن، صورت بزاد و باز مُردموج، خود را باز اندر بَحر بُردصورت از بی‌صورتی آمد برونباز شد که انّا اِلَیهِ راجِعُون*صورت های جهان همه از عالم بی صورتی پدید آمده است. یعنی همه موجودات از حضرت خداوندی و ذات بی چون و نامتعیّن او سر بر آورده اند و دوباره به سوی او باز روند.* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۶Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #156الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَكسانى كه به حادثه ای سخت دچار آیند (صبر پیشه کنند) و بگویند: ما از خداییم و به او باز مى‌گرديم.عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۶۱ Attar Poem(Qazal)# 61, Divan e Ashaarهرچه در فهم تو آید آن بُوَد مفهومِ توکی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3106دوزخ و جَنَّت همه اجزای اوستهرچه اندیشی تو، او بالای اوستهرچه اندیشی، پذیرای فناستآنکه در اندیشه ناید، آن خداستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3977مرغِ جانش، موش شد، سوراخ‌جوچون شنید از گُربگان او عَرِّجُوا(۱۱)زان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخِ دنیا موش‌وارهم درین سوراخ بَنّایی گرفتدرخورِ سوراخ، دانایی گرفتپیشه‌هایی که مرورا در مَزید(۱۲)کاندرین سوراخ کار آید، گزیدز آنکه دل بر کَند از بیرون شدنبسته شد راهِ رهیدن از بدنعنکبوت ار طَبعِ عَنقا داشتیاز لُعابی(۱۳) خیمه کی افراشتی؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3453چون پیمبر نیستی، پس رو به راهتا رسی از چاه روزی سوی جاهتو رَعیّت(۱۴) باش، چون سلطان نه‌ایخود مَران، چون مردِ کشتیبان نه‌ایچون نه‌ای کامل، دکان تنها مگیردست‌خوش(۱۵) می‌باش، تا گردی خمیراَنْصِتوا(۱۶) را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشور بگویی، شکلِ اِستِفسار(۱۷) گوبا شهنشاهان، تو مسکین‌وار گوابتدای کِبر و کین از شهوت استراسِخیِّ شهوتت از عادت استچون ز عادت گشت محکم خوی بدخشم آید بر کسی کِت(۱۸) واکشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726اَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1341ای خُنُک زشتی که خوبش شد حَریفوایِ گُل‌رویی که جفتش شد خَریف(۱۹)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1296چون از آن اقبال، شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی مُلکِ جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 582هر که از دیدار برخوردار شداین جهان در چشم او مردار شدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1238کامتحان کردیم و ما را کی رسدامتحانِ تو اگر نبود حسد؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 684چون کند دعویِّ(۲۰) خیاطی خَسی(۲۱)افکند در پیش او شه، اطلسیکه بِبُر این را بَغَلطاق(۲۲) فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مُخَنَّث(۲۳) در وَغا(۲۴) رُستم بدیخود مُخَنَّث را زره پوشیده گیرچون ببیند زخم، گردد چون اسیرمستِ حق، هشیار چون شد از دَبور؟(۲۵)مستِ حق، ناید به خود از نَفخِ صُوربادهٔ حق راست باشد، نی دروغدوغ خوردی، دوغ خوردی دوغ دوغمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1226گفت پیغمبر که خسپد چشمِ منلیک کی خسپد دلم اندر وَسَن(۲۶)؟شاه بیدارست، حارِس(۲۷) خفته گیرجان فدای خفتگانِ دل‌بصیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 205زین دو رَه گرچه همه مقصد توییلیک خود جان کندن آمد این دوییمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836چونکه غم ‌بینی تو، استغفار کنغم به امر خالق آمد، کار کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 771عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بُوَدبی‌خدا آبِ حیات آتش بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2694می‌ شناسا، هین بچش با احتیاطتا میی یابی مُنَزَّه(۲۸) ز اختلاطهر دو مستی می‌دهندت، لیک اینمستی‌ات آرَد کشان تا ربِّ دینمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2937, Divan e Shamsاز بهرِ مرغِ خانه گر خانه‌ای بسازیاشتر درو نگنجد، با آن همه درازیآن مرغِ خانه عقل است و آن خانه این تنِ تواشتر جمالِ عشق است، با قدّ و سرفرازیرطلِ گرانِ شه را چون مرغ برنتابدبویی کزو بیابی، صد مغز را ببازیاز ما مجوی جانا، اسرارِ این حقیقتزیرا که غرقِ غرقم، از نکته مجازیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 337پس دو چشمِ روشن ای صاحب‌نظرمر تو را صد مادرست و صد پدرخاصه چشمِ دل که آن هفتاد توستوین دو چشمِ حسّ، خوشه‌چینِ اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 595دیدهٔ حسّی زبونِ آفتابدیدهٔ ربّانیی جو و بیابتا زبون گردد به پیشِ آن نظرشَعشَعاتِ(۲۹) آفتابِ با شَرَر(۳۰)کآن نظر نوری و این ناری بُوَدنار، پیشِ نور، بس تاری بُوَدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3574تاجِ کَرَّمْناست** بر فرقِ سرتطوقِ اَعطَیناکَ*** آویزِ برتتاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزانتو خوش و خوبی و کانِ هر خوشیتو چرا خود منتِ باده کشی؟جوهرست انسان و چرخ او را عَرَضجمله فرع و پایه‌اند و او غَرَضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروش؟خدمتت بر جمله هستی مُفتَرَض(۳۱)جوهری چون نَجدَه(۳۲) خواهد از عَرَض؟علم جویی از کتب ها ای فسوسذوق جویی تو ز حلوا، ای فسوسبحرِ علمی، در نَمی پنهان شدهدر سه گَز تن عالـَمی پنهان شدهمی چه باشد یا سَماع و یا جِماع(۳۳)؟تا بجویی زو نشاط و اِنتِفاع(۳۴)آفتاب از ذره‌ای شد وام خواهزُهره‌ای از خُمره‌ای شد جام‌خواهجانِ بی‌کیفی شده محبوسِ کیفآفتابی حبسِ عُقده، اینت حیف** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #70وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًبه راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.*** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)، آیه ۱Quran, Sooreh Kosar(#108), Line #1إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَما كوثر(۳۵) را به تو عطا كرديممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1190گر جهان، فرعون گیرد شرق و غربسرنگون آید، خدا، آنگاه حَرب(۳۶)؟این نشانِ راست دادم، جانِ باببر نویس، اَللهُ اَعلَم بِالصَّوابجانِ پدر، این نشانه ای که دادم درست است. این نشانی را بر صحیفه قلبت بنگار که خداوند به راستی و درستی داناتر است.جانِ بابا چون بِخُسپَد ساحریسحر و مکرش را نباشد رهبریچونکه چوپان خفت، گرگ ایمن شودچونکه خفت، آن جهدِ او ساکن شودلیک حیوانی که چوپانش خداستگرگ را آنجا امید و رَه کجاست؟جادوی که حق کند، حق است و راستجادویی خواندن مر آن حق را، خطاستجانِ بابا این نشانِ قاطِع استگر بمیرد نیز، حقش رافِع استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145عقلِ جُزوی، گاه چیره، گَه نگونعقلِ کلی، ایمن از رَیبُ الـْمَنُون****(۳۷)**** قرآن کریم، سوره طور(۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Tour(#52), Line #30أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِيا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريممولوی، دیوان شمس، رباعیات، شماره ۹۰۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 908, Divan e Shamsگر در سر و چشم عقل داری و بَصَر(۳۸)بفروش زبان را و سر از تیغ بخرماهی طمع از زبان گویا ببُریدز این رو نبُرند از تن ماهی سر(۱) مُشتَهی: رغبت کننده به چیزی، دارای اشتها(۲) حَشیشات: جمع حَشیش، گیاهان خشک(۳) چرخ: کمان، در اینجا به معنی دنیای در حال تغییر است.(۴) مُنَوَّر: نورانی، درخشان(۵) دَه دَهی: طلای ناب و کامل عیار(۶) مُشَبِّه: مانند شونده(۷) مُنَزَّه: پاک و پاکیزه، بی‌ آلایش(۸) نسبت کردن: مانند کردن، تشبیه کردن(۹) ژاژ: سخن بیهوده و بی‌معنی، یاوه(۱۰) اَکمَه: نابینای مادرزاد(۱۱) عَرِّجُوا: عروج کنید(۱۲) مَزید: افزونی و زیادتی(۱۳) لُعاب: آب دهان(۱۴) رَعیّت: عامۀ مردم(۱۵) دست‌خوش: کنایه از مغلوب و زبون بودن(۱۶) اَنْصِتوا: خاموش باشید(۱۷) اِستِفسار: پرسیدن، توضیح و تفسیر خواستن(۱۸) کِت: که تو را(۱۹) خَریف: خزان، پاییز، در اینجا به معنی انسان بد و تباه(۲۰) دعوی: ادعا کردن(۲۱) خَس: انسان پست، فرومایه(۲۲) بَغَلطاق: ‌قبا، لباس(۲۳) مُخَنَّث: نامرد، مردی که اطوار زنانه دارد(۲۴) وَغا: جنگ و پیکار(۲۵) دَبور: بادی است که از جهت مغرب می وزد و مضر است.(۲۶) وَسَن: چُرت، خواب(۲۷) حارِس: نگهبان(۲۸) مُنَزَّه: پاک و پاکیزه، بی‌ آلایش(۲۹) شَعشَعات: جمع شَعشَعه به معنی پراکنده شدن نور(۳۰) شَرَر: پاره آتش که به هوا پرد(۳۱) كوثر: بی نهایت فراوانی خدا، چشمه ای در بهشت(۳۲) مُفتَرَض: فرض‌کرده‌شده، واجب و لازم(۳۳) نَجدَه: یاری(۳۴) جِماع: آمیزش جنسی(۳۵) اِنتِفاع: نفع گرفتن، سود بردن(۳۶) حَرب: جنگ، نبرد(۳۷) رَیبُ الـْمَنُون: حوادث ناگوار روزگار(۳۸) بَصَر: بینایی************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۸۱ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2981, Divan e Shamsای سیرگشته از ما ما سخت مشتهیوی پاکشیده از ره کو شرط همرهیمغز جهان تویی تو و باقی همه حشیشکی یابد آدمی ز حشیشات فربهیهر شهر کاو خراب شد و زیر او زبرزان شد که دور ماند ز سایه شهنشهیچون رفت آفتاب چه ماند شب سیاهاز سر چو رفت عقل چه ماند جز ابلهیای عقل فتنه‌ ها همه از رفتن تو بودوآنگه گناه بر تن بی‌عقل می‌نهیآنجا که پشت آری گمراهی است و جنگو آنجا که رو نمایی مستی و والهیهجده هزار عالم دو قسم بیش نیستنیمش جماد مرده و نیمیش آگهیدریای آگهی که خردها همه ازوستآنست منتهای خردهای منتهیای جان آشنا که در آن بحر می‌رویوی آنکه همچو تیر از این چرخ می‌جهیاز خرگه تن تو جهانی منور استتا تو چگونه باشی ای روح خرگهیای روح از شراب تو مست ابد شدهوی خاک در کف تو شد زر ده دهیوصف تو بی‌مثال نیاید به فهم عاموافزاید از مثال خیال مشبهیاز شوق عاشقی اگرت صورتی نهدآلایشی نیابد بحر منزهیگر نسبتی کنند به نعل آن هلال رازان ژاژ شاعران نفتد ماه از مهیدریا به پیش موسی کی ماند سد راهو اندر پناه عیسی کی ماند اکمهیاو خواجه همه‌ست گرش نیست یک غلامآن سرو او سهیست گرش نشمری سهیتو موسیی ولیک شبانی دری هنوزتو یوسفی ولیک هنوز اندر این چهیزان مزد کار می‌نرسد مر تو را که توپیوسته نیستی تو درین کار گه گهیخامش که بی‌طعام حق و بی‌شراب غیباین حرف و صوت هست دو سه کاسه تهیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 364کنت کنزا رحمة مخفیةفابتعثت امة مهدیةمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1640کل اصباح لنا شان جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیدهر صبح (هر لحظه) برای ما کاری تازه هست. هیچ چیزی از مراد (از میل) من سر نپیچد.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۲۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2928زآنکه بی حق باطلی ناید پدیدقلب را ابله به بوی زر خریدگر نبودی در جهان نقدی روانقلب ها را خرج کردن کی توانتا نباشد راست کی باشد دروغآن دروغ از راست می‌گیرد فروغبر امید راست کژ را می‌خرندزهر در قندی رود آنگه خورندمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2201حق ستون این جهان از ترس ساختهر یکی از ترس جان در کار باختمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2203این همه ترسنده‌اند از نیک و بدهیچ ترسنده نترسد خود ز خودپس حقیقت بر همه حاکم کسی استکه قریب است او اگر محسوس نیستمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۱۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2212چون نبیند اصل ترسش را عیونترس دارد از خیال گونه‌گونمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1136صورت از معنی چو شیر از بیشه دانیا چو آواز و سخن ز اندیشه داناین سخن و آواز از اندیشه خاستتو ندانی بحر اندیشه کجاستلیک چون موج سخن دیدی لطیفبحر آن دانی که باشد هم شریفچون ز دانش موج اندیشه بتاختاز سخن و آواز او صورت بساختاز سخن صورت بزاد و باز مردموج خود را باز اندر بحر بردصورت از بی‌صورتی آمد برونباز شد که انا الیه راجعون*صورت های جهان همه از عالم بی صورتی پدید آمده است. یعنی همه موجودات از حضرت خداوندی و ذات بی چون و نامتعیّن او سر بر آورده اند و دوباره به سوی او باز روند.* قرآن کریم، سوره بقره(۲)، آیه ۱۵۶Quran, Sooreh Baghareh(#2), Line #156الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَكسانى كه به حادثه ای سخت دچار آیند (صبر پیشه کنند) و بگویند: ما از خداییم و به او باز مى‌گرديم.عطار، دیوان اشعار، غزل شماره ۶۱ Attar Poem(Qazal)# 61, Divan e Ashaarهرچه در فهم تو آید آن بود مفهوم توکی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3106دوزخ و جنت همه اجزای اوستهرچه اندیشی تو او بالای اوستهرچه اندیشی پذیرای فناستآنکه در اندیشه ناید آن خداستمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3977مرغ جانش موش شد سوراخ‌جوچون شنید از گربگان او عرِجوازان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخ دنیا موش‌وارهم درین سوراخ بنایی گرفتدرخور سوراخ دانایی گرفتپیشه‌هایی که مرورا در مزیدکاندرین سوراخ کار آید گزیدز آنکه دل بر کند از بیرون شدنبسته شد راه رهیدن از بدنعنکبوت ار طبع عنقا داشتیاز لعابی خیمه کی افراشتیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3453چون پیمبر نیستی پس رو به راهتا رسی از چاه روزی سوی جاهتو رعیت باش چون سلطان نه‌ایخود مران چون مرد کشتیبان نه‌ایچون نه‌ای کامل دکان تنها مگیردست‌خوش می‌باش تا گردی خمیرانصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشور بگویی شکل استفسار گوبا شهنشاهان تو مسکین‌وار گوابتدای کبر و کین از شهوت استراسخی شهوتت از عادت استچون ز عادت گشت محکم خوی بدخشم آید بر کسی کت واکشدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2726انصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۳۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1341ای خنک زشتی که خوبش شد حریفوای گل‌رویی که جفتش شد خریفمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1296چون از آن اقبال شیرین شد دهانسرد شد بر آدمی ملک جهانمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 582هر که از دیدار برخوردار شداین جهان در چشم او مردار شدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1238کامتحان کردیم و ما را کی رسدامتحان تو اگر نبود حسدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 684چون کند دعوی خیاطی خسیافکند در پیش او شه اطلسیکه ببر این را بغلطاق فراخز امتحان پیدا شود او را دو شاخگر نبودی امتحان هر بدیهر مخنث در وغا رستم بدیخود مخنث را زره پوشیده گیرچون ببیند زخم گردد چون اسیرمست حق هشیار چون شد از دبورمست حق ناید به خود تا نفخ صوربادهٔ حق راست باشد نی دروغدوغ خوردی دوغ خوردی دوغ دوغمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1226گفت پیغمبر که خسپد چشم منلیک کی خسپد دلم اندر وسنشاه بیدارست حارس خفته گیرجان فدای خفتگان دل‌بصیرمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۰۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 205زین دو ره گرچه همه مقصد توییلیک خود جان کندن آمد این دوییمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836چونکه غم‌ بینی تو استغفار کنغم به امر خالق آمد کار کنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۷۷۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 771عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بودبی‌خدا آب حیات آتش بودمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2694می‌ شناسا هین بچش با احتیاطتا میی یابی منزه ز اختلاطهر دو مستی می‌دهندت لیک اینمستی‌ات آرد کشان تا رب دینمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۳۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2937, Divan e Shamsاز بهر مرغ خانه چون خانه‌ای بسازیاشتر درو نگنجد با آن همه درازیآن مرغ خانه عقل است و آن خانه این تن تواشتر جمال عشق است با قد و سرفرازیرطل گران شه را این مرغ برنتابدبویی کزو بیابی صد مغز را ببازیاز ما مجوی جانا اسرار این حقیقتزیرا که غرق غرقم از نکته مجازیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 337پس دو چشم روشن ای صاحب‌نظرمر تو را صد مادرست و صد پدرخاصه چشم دل آن هفتاد توستوین دو چشم حس خوشه‌چین اوستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۵۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 595دیدهٔ حسی زبون آفتابدیدهٔ ربانیی جو و بیابتا زبون گردد به پیش آن نظرشعشعات آفتاب با شررکآن نظر نوری و این ناری بودنار پیش نور بس تاری بودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3574تاج کرمناست** بر فرق سرتطوق اعطیناک*** آویز برتتاج کرامت الهی بر تارکت نهاده شده است و گردن بند عطایای ربّانی بر سینه ات آویزانتو خوش و خوبی و کان هر خوشیتو چرا خود منت باده کشیجوهرست انسان و چرخ او را عرضجمله فرع و پایه‌اند و او غرضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروشخدمتت بر جمله هستی مفترضجوهری چون نجده خواهد از عرضعلم جویی از کتب ها ای فسوسذوق جویی تو ز حلوا ای فسوسبحر علمی در نمی پنهان شدهدر سه گز تن عالمی پنهان شدهمی چه باشد یا سماع و یا جماعتا بجویی زو نشاط و انتفاعآفتاب از ذره‌ای شد وام خواهزهره‌ای از خمره‌ای شد جام‌خواهجان بی‌کیفی شده محبوس کیفآفتابی حبس عقده اینت حیف** قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۷۰Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #70وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَىٰ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًبه راستی که فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب] مراد روانه داشتیم و به ایشان از پاکیزه‌ها روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم چنانکه باید و شاید برتری بخشیدیم‌.*** قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)، آیه ۱Quran, Sooreh Kosar(#108), Line #1إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَما كوثر(۳۵) را به تو عطا كرديممولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۹۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1190گر جهان فرعون گیرد شرق و غربسرنگون آید خدا آنگاه حرباین نشان راست دادم جان باببر نویس الله اعلم بالصوابجانِ پدر، این نشانه ای که دادم درست است. این نشانی را بر صحیفه قلبت بنگار که خداوند به راستی و درستی داناتر است.جان بابا چون بخسپد ساحریسحر و مکرش را نباشد رهبریچونکه چوپان خفت گرگ ایمن شودچونکه خفت آن جهد او ساکن شودلیک حیوانی که چوپانش خداستگرگ را آنجا امید و ره کجاستجادوی که حق کند حق است و راستجادوی خواندن مر آن حق را خطاستجان بابا این نشان قاطع استگر بمیرد نیز حقش رافع استمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۱۴۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1145عقل جزوی گاه چیره گه نگونعقل کلی ایمن از ریب المنون******** قرآن کریم، سوره طور(۵۲)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Tour(#52), Line #30أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِيا مى‌گويند: شاعرى است و ما براى وى منتظر حوادث روزگاريممولوی، دیوان شمس، رباعیات، شماره ۹۰۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 908, Divan e Shamsگر در سر و چشم عقل داری و بصربفروش زبان را و سر از تیغ بخرماهی طمع از زبان گویا ببریدز این رو نبرند از تن ماهی سر

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi