Ganje Hozour audio Program #702 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۷۰۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۲ مارس ۲۰۱۸ ـ ۲۲ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Format
مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۹۴
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2594, Divan e Shams

از مرگ چه اندیشی، چون جانِ بقا داری؟
در گور کجا گنجی، چون نورِ خدا داری؟
خوش باش، کزان گوهر عالم همه شد چون زر
ماننده آن دلبر، بنما که کجا داری؟
در عشق نشسته تن، در عشرت تا گردن
تو روی تُرُش(۱) با من، ای خواجه چرا داری؟
در عالمِ بی‌رنگی، مستی بُوَد و شَنگی(۲)
شیخا تو چه دلتنگی؟ با غم چه هوا داری؟
چندین بمخور این غم، تا چند نهی ماتم؟
همرنگ شو آخر هم، گر بخششِ ما داری
از تابشِ تو جانا، جان گشت چنین دانا
بسم الله، مولانا، چون باده ما داری
شمس الحقِ تبریزی، چون صافِ شکرریزی
با تیره نیامیزی، چون بَحرِ(۳) صفا داری

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۴
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shams

آمد شراب آتشین، ای دیو غم، کنجی نشین
ای جان مرگ اندیش، رو، ای ساقی باقی، درآ

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950, Divan e Shams

رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش
رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۱۲
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912, Divan e Shams

مرغ مرگ اندیش را غم می‌دهی
بلبلان را مست و گویا می‌کنی

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shams

بیاموز از پیامبر کیمیایی
که هر چِت حق دهد، می‌ده رضایی
همان لحظه درِ جنّت گشاید
چو تو راضی شوی در ابتلایی
رسولِ غم اگر آید بَرِ تو
کنارش گیر(۴) همچون آشنایی
جفایی کز بَرِ معشوق آید
نثارش کن به شادی مرحبایی
که تا آن غم برون آید ز چادر
شِکَرباری، لطیفی، دلربایی
مبارک تر ز غم چیزی نباشد
که پاداشش ندارد منتهایی

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836

چونکه غم ‌بینی تو، استغفار کن
غم به امرِ خالق آمد، کار کن

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۸
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 508

هر چه غیرِ اوست، اِستِدراجِ*۱(۵) توست
گرچه تخت و ملکِ توست و تاجِ توست
شاد از غم شو، که غم دام لقاست
اندرین ره، سویِ پستی اِرتِقاست
غم یکی گنجی است و رنجِ تو چو کان
لیک کی در گیرد این در کودکان؟
کودکان چون نامِ بازی بشنوند
جمله با خرگور، هم تگ می‌دوند
ای خرانِ کور، این سو(۶) دام هاست
در کمین، این سوی، خون‌آشام هاست

*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۸۲
Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #182

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ

و آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمى‌دانند به تدريج خوارشان مى‌سازيم.

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۲۹
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2629, Divan e Shams

ای گردِ جهان گشته و جز نقش ندیده
بر روی زن آبی و یقین دان که به خوابی
بِستان قدحِ عشرت، وز بند برون جه
تا باخبری، بندِ سؤالی و جوابی

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۸
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2678, Divan e Shams

درونت گر نبودی کیمیاگر
به هر دم خون و بَلغَم(۷) جان نگشتی
نهان از عالم ار نی عالمستی
دلِ تاریکِ تو میدان نگشتی
نهان دار این سخن را زانکه زرها
اگر پنهان نبودی، کان نگشتی

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۱۴
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2614, Divan e Shams

ما می‌نرویم ای جان، زین خانه دگر جایی
یا رب چه خوش است اینجا، هر لحظه تماشایی
هر گوشه یکی باغی، هر کنج یکی لاغی(۸)
بی‌ ولوله زاغی، بی‌ گرگِ جِگَرخایی(۹)

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2970

هر که در روزِ اَلَست آن شیر خَورد
همچو موسی شیر را تَمییز(۱۰) کرد*۲
گر تو بر تَمییزِ طفلت مُولِعی(۱۱)
این زمان یا اُمَّ مُوسی اَرْضِعی

ای مادر موسی اگر بسیار خواهانی که تمییز و تشخیص کودکت را 
بشناسی، اینک ای مادر موسی به او شیر بده.

تا ببیند طعمِ شیرِ مادرش
تا فرو ناید به دایهٔ بَد(۱۲) سرش

*۲ قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۱۲
Quran, Sooreh Ghessas(#28), Line #12

وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ

و ما بازداشتیم پیش از آن، شیر هر دایه را بر او، خواهر موسی گفت: آیا میل دارید شما را راهنمایی کنم به سوی خانواده ای که وی را تیمار کنند و نیک خواهش باشند؟
 
مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۳۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1639

گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اِجلالی(۱۳) کنی
طفل جان، از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با مَلَک اَنْباز(۱۴) کن
تا تو تاریک و مَلول و تیره‌ای
دان که با دیوِ لَعین(۱۵) همشیره‌ای(۱۶)

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۹۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2694

می‌ شناسا، هین بچش با احتیاط
تا میی یابی مُنَزَّه(۱۷) ز اختلاط
هر دو مستی می‌دهندت، لیک این
مستی‌ات آرَد کشان تا ربِّ دین
تا رهی از فکر و وسواس و حِیَل(۱۸)
بی عِقال(۱۹) این عقل در رَقصُ‌الْجَمَل(۲۰)

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۰۴
 Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1904, Divan e Shams

هوا شیری است از پستانِ شیطان
بُوَد عقلِ تو شیرِ خر مکیدن
دهانِ خاک، خشک از حسرتِ ماست
نیارد(۲۱) جرعه‌ای بی ‌ما چشیدن
کی یارَد صیدِ ما را قصد کردن؟
کی یارَد بنده ما را خریدن؟
کسی را که ربودیم و گزیدیم
که را خواهد به غیرِ ما گزیدن؟
امانی نیست جان را در جُزِ عشق
میانِ عاشقان باید خزیدن
امانِ هر دو عالم عاشقان راست
چنین بودند وقتِ آفریدن

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 195

فضلِ حق، با این که او کَژ می‌تند
عاقبت زین جمله پاکش می‌کند
سَبْق بُرده(۲۲) رحمتش وان غَدر(۲۳) را
داده نوری که نباشد بَدر را
کوششش را شُسته حق زین اِختِلاط
غسل داده رحمت او را زین خُباط(۲۴)
تا که غَفّاریِ(۲۵) او ظاهر شود
مِغْفَری(۲۶)، کَلّی ش(۲۷) را غافِر(۲۸) شود
آب*۳، بهرِ این ببارید از سِماک(۲۹)
تا پلیدان را کند از خُبث(۳۰) پاک

۳* قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸
Quran, Sooreh Forghan(#25), Line #48

… وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا.

… و از آسمان آبی پاک و پاک کننده فرو فرستادیم.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4317

پس بدان کابِ مبارک ز آسمان*۴
وحی دلها باشد و صِدقِ بیان

*۴ قرآن کریم، سوره ق (۵۰)، آیه ۹
Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Line #9

 وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِ

و فرو فرستادیم از آسمان، آبی مبارک، و بدان بوستان ها و دانه های درودنی برویانیدیم.

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3210

سخت می‌آید فِراقِ این مَمَرّ(۳۱)
پس فِراقِ آن مَقَر(۳۲)، دان سخت ‌تر
چون فِراقِ نقش، سخت آید تو را
تا چه سخت آید ز نقاشش جدا
ای که صبرت نیست از دنیای دُون(۳۳)
چونت صبرست از خدا؟ ای دوست، چون؟
چونکه صبرت نیست زین آبِ سیاه
چون صَبوری داری از چشمهٔ اله؟
چونکه بی این شَرب، کم داری سکون
چون ز اَبراری(۳۴) جدا وَز یَشرَبُون*۵(۳۵)؟

تویی که بدون نوشیدن آب، آرامش نمی یابی، چگونه می توانی از نیکان و شراب پاکی که می نوشند دور باشی

گر ببینی یک نَفَس حُسنِ وَدود(۳۶)
اندر آتش افکنی جان و وجود
جیفه(۳۷) بینی بعد از آن این شُرب را
چون ببینی کَرّ و فَرِّ(۳۸) قُرب(۳۹) را
هم‌چو شه‌زاده رسی در یارِ خویش
پس برون آری ز پا تو خارِ خویش
جهد کن، در بی‌خودی خود را بیاب
زودتر، واللهُ اَعلَم بِالصَّواب

در راه  خدا چنان بکوش که به مرتبه بی خویشی رسی، و در مرتبه بی خویشی، منِ حقیقی خود را هر چه سریعتر بیابی. و خدا به راستی و درستی داناتر است.

هر زمانی، هین مشو با خویش جفت
هر زمان چون خر در آب و گِل مَیُفت
از قُصورِ چشم باشد آن عِثار(۴۰)
که نبیند شیب و بالا کوروار
بوی پیراهانِ یوسف کن سَنَد(۴۱)
زآنکه بویش چشم، روشن می‌کند*۶
صورتِ پنهان و آن نورِ جَبین
کرده چشمِ انبیا را دوربین
نورِ آن رخسار، برهاند ز نار
هین مشو قانع به نورِ مُستَعار(۴۲)
چشم را این نور، حالی‌بین کند
جسم و عقل و روح را گَرگین(۴۳) کند
صورتش نورست و در تحقیق، نار
گر ضیا خواهی دو دست از وی بدار

*۵ قرآن کریم، سوره دهر(انسان)(۷۶)، آیه ۵
Quran, Sooreh Dahr(Ensaan)(#76), Line #5

إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا 

همانا نوشند نیکان از جامی لبریز که آمیغِ آن عطرآگین است.

*۶ قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۹۶
Quran, Sooreh Yusof(#12), Line #96

فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ

وقتی که آن مژده ور بیامد، پیراهن یوسف را بر رخساره یعقوب افکند و ناگهان بینایی او بازآمد. یعقوب گفت: آیا نگفتم شما را که من چیزی از خدا دانم که شما ندانید؟

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۰
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2540

خانه بر کَن، کز عقیقِ این یَمَن
صد هزاران خانه شاید ساختن
گنج زیرِ خانه است و چاره نیست
از خرابی خانه مَندیش و مَایست
که هزاران خانه از یک نقدِ گنج
توان عمارت کرد، بی‌تکلیف و رنج
عاقبت این خانه خود ویران شود
گنج از زیرش یقین عُریان شود
لیک آنِ تو نباشد، زآنکه روح
مزدِ ویران کردَنَستَش آن فُتوح(۴۴)
چون نکرد آن کار، مزدش هست؟ لا
لَیسَ لِلْـاِنسانِ اِلّا ما سَعی'*۷

آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا " برای آدمی نیست جز آنچه کوشد".

دست خایی بعد از آن تو، کای دریغ
این چنین ماهی بُد اندر زیرِ میغ(۴۵)
من نکردم آنچه گفتند از بِهی
گنج رفت و خانه و دستم تهی

*۷ قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۳۹
Quran, Sooreh Najm(#53), Line #39

وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ

نیست برای آدمی جز آنچه کوشد و براستی که او نتیجه سعی و کار خود بیند.

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۶۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2067

دانهٔ پُرمغز با خاکِ دُژَم(۴۶)
خلوتی و صحبتی کرد از کرم
خویشتن در خاک، کلی محو کرد
تا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرد
از پسِ آن محو، قَبضِ(۴۷) او نماند
پرگشاد و بَسط(۴۸) شد، مَرکَب براند
پیشِ اصل خویش چون بی‌خویش شد
رفت صورت، جلوهٔ معنیش شد

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196

تا کنی مر غیر را حَبْر(۴۹) و سَنی(۵۰)
خویش را بدخُو و خالی می‌کنی

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2235

در گَویّ(۵۱) و در چَهی ای قَلتَبان(۵۲)
دست وادار از سِبالِ(۵۳) دیگران
چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش
بعد از آن دامانِ خَلقان گیر و کَش
ای مقیمِ حبسِ چار و پنج و شَش
نغزجایی، دیگران را هم بکش
ای چو خَربَنده(۵۴) حریفِ کونِ خر
بوسه گاهی یافتی، ما را ببر
چون ندادت بندگیِّ دوست دست
میلِ شاهی از کجاات خاسته ست؟
در هوای آنکه گویندت: زهی
بسته‌ای در گردنِ جانت زهی
روبَها، این دُمِّ حیلَت را بِهِل(۵۵)
وقف کن دل بر خداوندانِ دل

مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 91

بنده می‌نالد به حق از درد و نیش
صد شکایت می‌کند از رنجِ خویش
حق همی گوید که: آخر رنج و درد
مر تو را لابه(۵۶) کنان و راست کرد
این گِله زان نعمتی کن کِت(۵۷) زند
از درِ ما، دور و مَطرودت(۵۸) کند
در حقیقت هر عدو داروی توست
کیمیا و نافِع و دلجوی توست
که ازو اندر گریزی در خَلا(۵۹)
اِستِعانَت(۶۰) جویی از لطفِ خدا
در حقیقت دوستانت دشمن‌اند
که ز حضرت دور و مشغولت کنند



(۱) روی تُرُش: عبوس، اخمو، ترش‌رو
(۲) شَنگ: شنگول، شوخ، ظریف، زیبا
(۳) بَحر: دریا
(۴) کنارگرفتن: در آغوش گرفتن، بغل کردن
(۵) اِستِدراج: هم هویت شدن با چیزهای ذهنی و به تدریج بی رمق شدن و مردن در ذهن
(۶) این سو: منظور دنیاست
(۷) بَلغَم: از اخلاط چهارگانه بدن، ماده‌ای سفید و لزج که هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می‌شود
(۸) لاغ: شوخی، بازی، مسخرگی
(۹) جِگَرخا: جگر خوار، خورنده جگر
(۱۰) تَمییز: جدا کردن و شناختن چیزها از یکدیگر، تشخیص دادن
(۱۱) مُولِع: حریص، آزمند
(۱۲) دایهٔ بَد: کنایه از هر گونه عامل نفسانی، خواه وساوس درونی و خواه گمراه کنندگانی که به جامه ارشاد در می آیند.
(۱۳) اِجلالی: گرانقدر
(۱۴) اَنْباز: شریک
(۱۵) دیو لعین: شیطان ملعون( لعنت شده)
(۱۶) همشیره: خواهر، اینجا به معنی همراه و دمساز
(۱۷) مُنَزَّه: پاک و پاکیزه، بی‌ آلایش
(۱۸) حِیَل: جمع حیله
(۱۹) عِقال: زانوبند شتر
(۲۰) رَقصُ‌الْجَمَل: عمل و اثر از کسی یا چیزی که از وی انتظار نمی رود، کار غریب و فوق العاده
(۲۱) یارستن: توانستن
(۲۲) سَبْق بُردن: پیشی گرفتن
(۲۳) غَدر: حلیه و فریب
(۲۴) خُباط: حالتی شبیه دیوانگی، پریشانی مغز
(۲۵) غَفّار: بسیار آمرزنده، پوشاننده، از نامهای خداوند
(۲۶) مِغْفَر: کلاهخود
(۲۷) کَلّی: کچلی
(۲۸) غافِر: آمرزنده، پوشندۀ گناه
(۲۹) سِماک: آسمان
(۳۰) خُبث: ناپاکی و پلیدی
(۳۱) مَمَرّ: محل عبور
(۳۲) مَقَر: محل قرار گرفتن
(۳۳)‌ دُون: پست، نازل
(۳۴) اَبرار: نیکان
(۳۵) یَشرَبُون: می نوشند
(۳۶) وَدود: بسیار مهربان و دوستدار، از نامهای خداوند
(۳۷) جیفه: مردار
(۳۸) کَرّ و فَرّ: شکوه و جلال
(۳۹) قُرب: نزدیکی
(۴۰) عِثار: لغزش
(۴۱) سَنَد: تکیه گاه
(۴۲) مُستَعار: عاریه گرفته شده، غیر اصیل
(۴۳) گَرگین: کچل، گر
(۴۴) فُتوح: گشایش در حال باطنی سالک، گشایش
(۴۵) میغ: ابر
(۴۶) دُژَم: افسرده، اندوهگین، سرمست
(۴۷) قَبض: گرفتن، گرفتگی
(۴۸) بَسط: گستردن، گسترانیدن، فراخی، وسعت
(۴۹) حَبْر: دانشمند، دانا
(۵۰) سَنی: رفیع، بلند مرتبه
(۵۱) گَوْ: گودال
(۵۲) قَلتَبان: بی غیرت، بی حمیّت
(۵۳) سِبال: سبیل
(۵۴) خَربَنده: خادم الاغ، مهتر الاغ، خرکچی
(۵۵) هِلیدن: گذاشتن، واگذاشتن
(۵۶) لابه: درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری
(۵۷) کِت: که تو را
(۵۸) مَطرود: رانده‌ شده، دور‌کرده‌ شده
(۵۹) خَلا: خلوت، خلوت گاه
(۶۰) اِستِعانَت: یاری خواستن، یاری، کمک************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۵۹۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2594, Divan e Shamsاز مرگ چه اندیشی چون جان بقا داریدر گور کجا گنجی چون نورِ خدا داریخوش باش کزان گوهر عالم همه شد چون زرماننده آن دلبر بنما که کجا داریدر عشق نشسته تن در عشرت تا گردنتو روی ترش با من ای خواجه چرا داریدر عالم بی‌رنگی مستی بود و شنگیشیخا تو چه دلتنگی با غم چه هوا داریچندین بمخور این غم تا چند نهی ماتمهمرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داریاز تابشِ تو جانا جان گشت چنین دانابسم الله مولانا چون باده ما داریشمس الحق تبریزی چون صاف شکرریزیبا تیره نیامیزی چون بحر صفا داریمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 34, Divan e Shamsآمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشینای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۹۵۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 950, Divan e Shamsرهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیشرهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۱۲ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2912, Divan e Shamsمرغ مرگ اندیش را غم می‌دهیبلبلان را مست و گویا می‌کنیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2675, Divan e Shamsبیاموز از پیامبر کیمیاییکه هر چت حق دهد می‌ده رضاییهمان لحظه درِ جنت گشایدچو تو راضی شوی در ابتلاییرسول غم اگر آید برِ توکنارش گیر همچون آشناییجفایی کز برِ معشوق آیدنثارش کن به شادی مرحباییکه تا آن غم برون آید ز چادرشکرباری لطیفی دلرباییمبارک تر ز غم چیزی نباشدکه پاداشش ندارد منتهاییمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۸۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 836چونکه غم ‌بینی تو استغفار کنغم به امرِ خالق آمد کار کنمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۵۰۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 508هر چه غیرِ اوست استدراج*۱ توستگرچه تخت و ملک توست و تاج توستشاد از غم شو که غم دام لقاستاندرین ره سوی پستی ارتقاستغم یکی گنجی است و رنج تو چو کانلیک کی در گیرد این در کودکانکودکان چون نام بازی بشنوندجمله با خرگور هم تگ می‌دوندای خران کور این سو دام هاستدر کمین این سوی خون‌آشام هاست*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۸۲Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #182وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَو آنان را كه آيات ما را دروغ انگاشتند، از راهى كه خود نمى‌دانند به تدريج خوارشان مى‌سازيم.مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۲۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2629, Divan e Shamsای گردِ جهان گشته و جز نقش ندیدهبر روی زن آبی و یقین دان که به خوابیبستان قدح عشرت وز بند برون جهتا باخبری بند سؤالی و جوابیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2678, Divan e Shamsدرونت گر نبودی کیمیاگربه هر دم خون و بلغم جان نگشتینهان از عالم ار نی عالمستیدل تاریک تو میدان نگشتینهان دار این سخن را زانکه زرهااگر پنهان نبودی کان نگشتیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۱۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2614, Divan e Shamsما می‌نرویم ای جان زین خانه دگر جایییا رب چه خوش است اینجا هر لحظه تماشاییهر گوشه یکی باغی هر کنج یکی لاغیبی‌ ولوله زاغی بی‌ گرگ جگرخاییمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۹۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2970هر که در روزِ الست آن شیر خوردهمچو موسی شیر را تمییز کرد*۲گر تو بر تمییزِ طفلت مولعیاین زمان یا ام موسی ارضعیای مادر موسی اگر بسیار خواهانی که تمییز و تشخیص کودکت را بشناسی، اینک ای مادر موسی به او شیر بده.تا ببیند طعم شیر مادرشتا فرو ناید به دایهٔ بد سرش*۲ قرآن کریم، سوره قصص(۲۸)، آیه ۱۲Quran, Sooreh Ghessas(#28), Line #12وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَو ما بازداشتیم پیش از آن، شیر هر دایه را بر او، خواهر موسی گفت: آیا میل دارید شما را راهنمایی کنم به سوی خانواده ای که وی را تیمار کنند و نیک خواهش باشند؟ مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1639گر تو این انبان ز نان خالی کنیپر ز گوهرهای اجلالی کنیطفل جان از شیر شیطان باز کنبعد از آنش با ملک انباز کنتا تو تاریک و ملول و تیره‌ایدان که با دیوِ لعین همشیره‌ایمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۶۹۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2694می‌ شناسا هین بچش با احتیاطتا میی یابی منزه ز اختلاطهر دو مستی می‌دهندت لیک اینمستی‌ات آرد کشان تا رب دینتا رهی از فکر و وسواس و حیلبی عقال این عقل در رقص الجملمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۰۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1904, Divan e Shamsهوا شیری است از پستان شیطانبود عقل تو شیرِ خر مکیدندهان خاک خشک از حسرت ماستنیارد جرعه‌ای بی ‌ما چشیدنکی یارد صید ما را قصد کردنکی یارد بنده ما را خریدنکسی را که ربودیم و گزیدیمکه را خواهد به غیرِ ما گزیدنامانی نیست جان را در جزِ عشقمیان عاشقان باید خزیدنامان هر دو عالم عاشقان راستچنین بودند وقت آفریدنمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 195فضل حق با این که او کژ می‌تندعاقبت زین جمله پاکش می‌کندسبق برده رحمتش وان غدر راداده نوری که نباشد بدر راکوششش را شسته حق زین اختلاطغسل داده رحمت او را زین خباطتا که غفاری او ظاهر شودمغفری کلی ش را غافر شودآب*۳ بهرِ این ببارید از سماکتا پلیدان را کند از خبث پاک۳* قرآن کریم، سوره فرقان(۲۵)، آیه ۴۸Quran, Sooreh Forghan(#25), Line #48… وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً طَهُورًا.… و از آسمان آبی پاک و پاک کننده فرو فرستادیم.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۳۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4317پس بدان کاب مبارک ز آسمان*۴وحی دلها باشد و صدق بیان*۴ قرآن کریم، سوره ق (۵۰)، آیه ۹Quran, Sooreh Ghaaf(#50), Line #9 وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَكًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِيدِو فرو فرستادیم از آسمان، آبی مبارک، و بدان بوستان ها و دانه های درودنی برویانیدیم.مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 3210سخت می‌آید فراق این ممرپس فراق آن مقر دان سخت ‌ترچون فراق نقش سخت آید تو راتا چه سخت آید ز نقاشش جداای که صبرت نیست از دنیای دونچونت صبرست از خدا ای دوست چونچونکه صبرت نیست زین آب سیاهچون صبوری داری از چشمهٔ الهچونکه بی این شرب کم داری سکونچون ز ابراری جدا وز یشربون*۵تویی که بدون نوشیدن آب، آرامش نمی یابی، چگونه می توانی از نیکان و شراب پاکی که می نوشند دور باشیگر ببینی یک نفس حسن ودوداندر آتش افکنی جان و وجودجیفه بینی بعد از آن این شرب راچون ببینی کر و فر قرب راهم‌چو شه‌زاده رسی در یارِ خویشپس برون آری ز پا تو خارِ خویشجهد کن در بی‌خودی خود را بیابزودتر والله اعلم بالصوابدر راه  خدا چنان بکوش که به مرتبه بی خویشی رسی، و در مرتبه بی خویشی، منِ حقیقی خود را هر چه سریعتر بیابی. و خدا به راستی و درستی داناتر است.هر زمانی هین مشو با خویش جفتهر زمان چون خر در آب و گل میفتاز قصورِ چشم باشد آن عثارکه نبیند شیب و بالا کورواربوی پیراهان یوسف کن سندزآنکه بویش چشم روشن می‌کند*۶صورت پنهان و آن نورِ جبینکرده چشمِ انبیا را دوربیننورِ آن رخسار برهاند ز نارهین مشو قانع به نورِ مستعارچشم را این نور حالی‌بین کندجسم و عقل و روح را گرگین کندصورتش نورست و در تحقیق نارگر ضیا خواهی دو دست از وی بدار*۵ قرآن کریم، سوره دهر(انسان)(۷۶)، آیه ۵Quran, Sooreh Dahr(Ensaan)(#76), Line #5إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا همانا نوشند نیکان از جامی لبریز که آمیغِ آن عطرآگین است.*۶ قرآن کریم، سوره یوسف(۱۲)، آیه ۹۶Quran, Sooreh Yusof(#12), Line #96فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا ۖ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَوقتی که آن مژده ور بیامد، پیراهن یوسف را بر رخساره یعقوب افکند و ناگهان بینایی او بازآمد. یعقوب گفت: آیا نگفتم شما را که من چیزی از خدا دانم که شما ندانید؟مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 2540خانه بر کن کز عقیق این یمنصد هزاران خانه شاید ساختنگنج زیرِ خانه است و چاره نیستاز خرابی خانه مندیش و مایستکه هزاران خانه از یک نقد گنجتوان عمارت کرد بی‌تکلیف و رنجعاقبت این خانه خود ویران شودگنج از زیرش یقین عریان شودلیک آن تو نباشد زآنکه روحمزد ویران کردنستش آن فتوحچون نکرد آن کار مزدش هست لالیس للـانسان الا ما سعی*۷آیا کسی که کاری انجام نداده دستمزدی دارد؟ مسلّماً ندارد، زیرا " برای آدمی نیست جز آنچه کوشد".دست خایی بعد از آن تو کای دریغاین چنین ماهی بد اندر زیر میغمن نکردم آنچه گفتند از بهیگنج رفت و خانه و دستم تهی*۷ قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۳۹Quran, Sooreh Najm(#53), Line #39وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰنیست برای آدمی جز آنچه کوشد و براستی که او نتیجه سعی و کار خود بیند.مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۰۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2067دانهٔ پرمغز با خاک دژمخلوتی و صحبتی کرد از کرمخویشتن در خاک کلی محو کردتا نماندش رنگ و بو و سرخ و زرداز پس آن محو قبض او نماندپرگشاد و بسط شد مرکب براندپیشِ اصل خویش چون بی‌خویش شدرفت صورت جلوهٔ معنیش شدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۱۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3196تا کنی مر غیر را حبر و سنیخویش را بدخو و خالی می‌کنیمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2235در گوی و در چهی ای قلتباندست وادار از سبال دیگرانچون به بستانی رسی زیبا و خوشبعد از آن دامان خلقان گیر و کشای مقیم حبس چار و پنج و ششنغزجایی دیگران را هم بکشای چو خربنده حریف کون خربوسه گاهی یافتی ما را ببرچون ندادت بندگی دوست دستمیلِ شاهی از کجاات خاسته ستدر هوای آنکه گویندت زهیبسته‌ای در گردن جانت زهیروبها این دم حیلت را بهلوقف کن دل بر خداوندان دلمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۹۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 91بنده می‌نالد به حق از درد و نیشصد شکایت می‌کند از رنج خویشحق همی گوید که آخر رنج و دردمر تو را لابه کنان و راست کرداین گله زان نعمتی کن کت زنداز درِ ما دور و مطرودت کنددر حقیقت هر عدو داروی توستکیمیا و نافع و دلجوی توستکه ازو اندر گریزی در خلااستعانت جویی از لطف خدادر حقیقت دوستانت دشمن‌اندکه ز حضرت دور و مشغولت کنند

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi