Ganje Hozour audio Program #703 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۷۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۶ تاریخ اجرا: ۱۹ مارس ۲۰۱۸ ـ ۲۹ اسفندPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۵۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2657, Divan e Shamsدلا تا نازکی و نازنینیبرو که نازنینان را نبینیدرین رنگی دلا تا تو بلنگینیابی در چنان تا تو چنینیدر آیینه نبینی روی خوبانکه تا با خوی زشتت همنشینیتو زیبا شو، که این آیینه زیباستتو بی ‌چین شو، که آیینه ست چینیمشو پنهان که غیرت در کمین استهمی ‌بیند تو را کاندر کمینیز خود پنهان شدی، سر درکشیدیببستی چشم تا خود را نبینیبه لب یاسین همی‌خوانی ولیکنز کینه جمله تن دندان چو سینی(۱)حافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۴۷۰Hafez Poem(Qazal)# 470, Divan e Qazaliatاهلِ کام و ناز را در کوی رندی راه نیستره روی باید، جهان سوزی، نه خامی، بی ‌غمیآدمی در عالمِ خاکی نمی‌آید به دستعالـَمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 140بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کَرَم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۹۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1194, Divan e Shamsدعوتِ حق نشنوی، آنگه دعاها می‌کنیشرم بادت، ای برادر، زین دعای بی‌نمازمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2678, Divan e Shamsدرونت گر نبودی کیمیاگربه هر دم خون و بَلغَم(۲) جان نگشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 659از شما کی کُدیهٔ(۳) زر می‌کنیم؟ما شما را کیمیاگر می‌کنیمترکِ آن گیرید گر مُلکِ سَباستکه برونِ آب و گِل بس مُلک هاستتَخته‌بَندست(۴) آنکه تختش خوانده‌ایصدر پنداریّ و بر در مانده‌ایمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 675هست در چاه اِنعکاساتِ نظرکمترین آن که نماید سنگ، زروقتِ بازی، کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خَزَف ها(۵) زرّ و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها بَرِ ایشان نَژَند(۶)مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1137این سخن و آواز، از اندیشه خاستتو ندانی بَحرِ اندیشه کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1143فکرِ ما تیری است از هُو در هوادر هوا کی پاید؟ آید تا خدامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۴۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shamsدهان به گوشِ من آرد به گاهِ نومیدیچه می‌کند سر و گوشِ مرا به شَهدِ لبیغلامِ ساعتِ نومیدیم، که آن ساعتشرابِ وصل بتابد ز شیشه‌ حَلَبی(۷)از آن شراب پرستم، که یار می بخش استرخم چو شیشه می کرد و بود رخ ذَهَبی(۸)برادرم، پدرم، اصل و فصلِ من عشقستکه خویشِ عشق بماند، نه خویشی نَسَبی(۹)خمُش که مَفخَرِ آفاق، شمسِ تبریزیبَشُست نام و نشانِ مرا به خوش لقبیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبتِ این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حَذَردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندچون خرِ تشنه، خیالِ هر یکیاز قِفِ(۱۰) تن، فکر را شربت‌مَکی(۱۱)نَشْف(۱۲) کرد از تو خیالِ آن وُشات(۱۳)شبنمی که داری از بَحْرُ الْحَیات(۱۴)مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۵۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان، ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشقِ الهی ناموسِ خلق خواهی؟ناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید، بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید، کان حضرتی است سامیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2955, Divan e Shamsگر زانکه عقل داری دیوانه چون نگشتی؟ورنه از اصلِ عشقی، با عشق چند کوشی؟اجزای خویش دیدم، اندر حضور خامُشبس نعره‌ها شنیدم، در زیرِ هر خموشیگفتم به شمسِ تبریز، کاین خامُشان کیانند؟گفتا: چو وقت آید، تو نیز هم نپوشیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2855, Divan e Shamsاگر آن میی که خوردی به سحر، نبود گیرابستان میی که یابی ز تَفَش(۱۵) ز خود رهاییبه خدا به ذاتِ پاکش، که میی است کز حَراکش(۱۶)برهد تن از هلاکش، به سعادتِ سماییبستان، مکن ستیزه، تو بدین حیاتِ ریزه(۱۷)که حیاتِ کامل آمد، ز ورای جان فزاییبِهِلَم(۱۸)، دگر نگویم، که دریغ باشد ای جانبرِ کور، یوسفی را حرکات و خودنماییمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۲۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2824, Divan e Shamsزر و مالِ تو کجا شد؟ پر و بالِ تو کجا شد؟عَم(۱۹) و خالِ(۲۰) تو کجا شد؟ و تو اِدبارِ(۲۱) کجاییهله بازآ، هله بازآ، به سوی نعمت و ناز آکه مَنَت باز فرستم ز پسِ مرگ و جداییپر و بالِ تو بریدم، غم و آهِ تو شنیدمهله بازت بخریدم، که نه در خوردِ جفاییز پسِ مرگ برون پر، خبرِ رحمتِ من برکه نگویند: چو رفتی به عدم، باز نیاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 232هیچ کس را، تا نگردد او فنانیست ره در بارگاهِ کبریاچیست معراجِ فلک؟ این نیستیعاشقان را مذهب و دین نیستیپوستین و چارُق(۲۲) آمد از نیازدر طریقِ عشق، محرابِ اَیازگرچه او خود شاه را محبوب بودظاهر و باطن لطیف و خوب بودگشته بی ‌کبر و ریا و کینه‌ایحُسنِ سلطان را رُخَش آیینه‌ایچونکه از هستی خود او دور شدمنتهای کارِ او محمود بُدزآن قوی‌تر بود تَمکینِ(۲۳) اَیازکه ز خوفِ کِبر کردی اِحتِراز(۲۴)او مُهَذَّب(۲۵) گشته بود و آمده(۲۶)کِبر را و نفس را گردن زدهیا پی تعلیم می‌کرد آن حِیَل(۲۷)یا برای حکمتی دور از وَجَل(۲۸)یا که دیدِ چارقش زان شد پسندکز نسیمِ نیستی، هستی است بندتا گشاید دَخمه کان بر نیستی استتا بیاید آن نسیمِ عیش و زیستمِلک و مال و اطلسِ این مرحلههست بر جانِ سبک‌رو سِلسِله(۲۹)سلسلهٔ زرّین بدید و غِرّه گشتماند در سوراخِ چاهی جان ز دشتصورتش جنّت، به معنی دوزخیافعیی پُر زهر و نقشش گل رخیگرچه مؤمن را سَقَر(۳۰) نَدْهد ضررلیک هم بهتر بود زانجا گذرگرچه دوزخ دور دارد زو نَکال(۳۱)لیک جنّت بِه ورا فی کُلِّ حالاَلْحَذَر(۳۲) ای ناقصان زین گلرخیکه به گاهِ صحبت آمد دوزخیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3010گر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستیِ همچون شبِ خود را بسوزهستی ات در هستِ آن هستی‌نوازد(۳۳)همچو مِس در کیمیا اندر گُداز(۳۴)در من و ما، سخت کردستی دو دستهست این جمله خرابی از دو هستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2296این همه غم ها که اندر سینه‌هاستاز بخار و گَردِ(۳۵) باد و بودِ(۳۶) ماستاین غَمانِ(۳۷) بیخ ‌کَن چون داسِ ماستاین چنین شد و آنچنان وسواسِ ماستدان که هر رنجی، ز مردن، پاره‌ای استجزوِ مرگ از خود بران، گر چاره‌ای استچون ز جزوِ مرگ نتوانی گریختدان که کُلَّش بر سرت خواهند ریختجزوِ مرگ ار گشت شیرین مر تو رادان که شیرین می‌کند کُل را خدادردها از مرگ می‌آید رسولاز رسولش رو مگردان ای فَضول(۳۸)هر که شیرین می‌زید، او تلخ مردهر که او تن را پرستد، جان نبردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1855لطف و سالوسِ(۳۹) جهان، خوش لقمه‌ای استکمترش خور، کان پُر آتش لقمه‌ای استآتشش پنهان و ذوقش آشکاردودِ او ظاهر شود پایانِ کارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1078تازه کن ایمان، نه از گفتِ زبانای هوا را تازه کرده در نهانتا هوا تازه‌ست، ایمان تازه نیستکین هوا، جز قفلِ آن دروازه نیستکرده‌ای تأویل(۴۰)، حرفِ بِکر(۴۱) راخویش را تأویل کن، نه ذِکر رابر هوا تأویلِ قرآن می‌کنیپست و کژ شد از تو، معنیِّ سَنی(۴۲)(۱) دندان چون سین: رده دندان به دندانه حرف سین در خط فارسی مانند شده است.(۲) بَلغَم: از اخلاط چهارگانه بدن، ماده‌ای سفید و لزج که هنگام بیماری از داخل بدن و دستگاه گوارش مترشح و به خارج دفع می‌شود(۳) کُدیه: گدایی(۴) تَخته‌بَند: محبوس، زندانی، گرفتار در بند(۵) خَزَف: ظرف سفالی، شکسته های ظرف سفالی، پاره سفال(۶) نَژَند: پژمرده، حقیر(۷) شیشه‌ حَلَبی: شیشه شراب که در شهر حلب می ساختند(۸) ذَهَبی: طلایی، زرد رنگ(۹) نَسَبی: خویشاوندی، دارای قرابت و خویشاوندی مستقیم از طریق پدر و مادر(۱۰) قِف: قیف(۱۱) شربت مک: مکنده شربت. صفت مرکب.(۱۲) نَشف: جذب کردن رطوبت مانند جذب آب بوسیله حوله و دستمال و غیره.(۱۳) وُشات: سخن چینان، دروغ گویان. جمع واشی، از مصدر وشی(= دروغ به سخن در آوردن)، اما در اینجا منظور کسانی است که در معاشرت ها سخنانی یاوه می گویند.(۱۴) بَحرُ الحیات: دریای زندگی. در اینجا منظور دریای حیات طیبه و روحانی است.(۱۵) تَف: گرمی، حرارت(۱۶) حَراک: حرکت، جنبش(۱۷) حیاتِ ریزه: زندگی ناقص، زندگی من ذهنی(۱۸) هِلیدن: گذاشتن، وا گذاشتن(۱۹) عَم: عمو، برادر پدر(۲۰) خال: دایی، برادر مادر(۲۱) اِدبار: بخت ‌برگشتگی، تیره‌ بختی(۲۲) چارُق: کفشی چرمی با بندهای بلند که به دور پا پیچیده می شود(۲۳) تَمکین: قبول ‌کردن، پذیرفتن(۲۴) اِحتِراز: خویشتن داری و پرهیز کردن(۲۵) مُهَذَّب: پاکیزه ‌شده از عیب‌ و نقص، پاکیزه‌خوی(۲۶) آمده: رسیده، واصل(۲۷) حِیَل: جمع حیله، در اینجا تدبیر(۲۸) وَجَل: ترس و بیم(۲۹) سِلسِله: زنجیر(۳۰) سَقَر: جهنم، دوزخ(۳۱) نَکال: کیفر، عقوبت(۳۲) اَلْحَذَر: هان، بپرهیز(۳۳) هستی‌نواز: منظور خداوند است(۳۴) گُداز: گداختن، گداخته شدن(۳۵) بخار و گَرد: کنایه از آثار و لوازم هستی دنیوی(۳۶) باد و بود: هستی مادی و لوازم آن(۳۷) غَمان: غمناک‌، غم ها(۳۸) فَضول: زیاده گو و یاوه گو و کسی که به کارهای غیر لازم پردازد.(۳۹) سالوس: فریب، خدعه، در اینجا به معنی فریبکار(۴۰) تأویل: بیان کردن آنچه کلام بدان بازمیگردد، بیان معنی کلمه یا کلام(۴۱) حرفِ بِکر: سخن تازه و بدیع(۴۲) سَنی: بلند و روشن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۵۷ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2657, Divan e Shamsدلا تا نازکی و نازنینیبرو که نازنینان را نبینیدرین رنگی دلا تا تو بلنگینیابی در چنان تا تو چنینیدر آیینه نبینی روی خوبانکه تا با خوی زشتت همنشینیتو زیبا شو که این آیینه زیباستتو بی ‌چین شو که آیینه ست چینیمشو پنهان که غیرت در کمین استهمی ‌بیند تو را کاندر کمینیز خود پنهان شدی سر درکشیدیببستی چشم تا خود را نبینیبه لب یاسین همی‌خوانی ولیکنز کینه جمله تن دندان چو سینیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شماره ۴۷۰Hafez Poem(Qazal)# 470, Divan e Qazaliatاهلِ کام و ناز را در کوی رندی راه نیستره روی باید جهان سوزی نه خامی بی ‌غمیآدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دستعالـمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمیمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 140بس دعاها کان زیان است و هلاکوز کرم می‌نشنود یزدان پاکمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۱۹۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1194, Divan e Shamsدعوت حق نشنوی آنگه دعاها می‌کنیشرم بادت ای برادر زین دعای بی‌نمازمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۶۷۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2678, Divan e Shamsدرونت گر نبودی کیمیاگربه هر دم خون و بلغم جان نگشتیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 659از شما کی کدیهٔ زر می‌کنیم؟ما شما را کیمیاگر می‌کنیمترک آن گیرید گر ملک سباستکه برون آب و گل بس ملک هاستتخته‌بندست آنکه تختش خوانده‌ایصدر پنداری و بر در مانده‌ایمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۶۷۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 675هست در چاه انعکاسات نظرکمترین آن که نماید سنگ زروقت بازی کودکان را ز اختلالمی‌نماید آن خزف ها زر و مالعارفانش کیمیاگر گشته‌اندتا که شد کان ها برِ ایشان نژندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۳۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1137این سخن و آواز از اندیشه خاستتو ندانی بحر اندیشه کجاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۱۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1143فکرِ ما تیری است از هو در هوادر هوا کی پاید آید تا خدامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۰۴۹ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 3049, Divan e Shamsدهان به گوش من آرد به گاه نومیدیچه می‌کند سر و گوش مرا به شهد لبیغلام ساعت نومیدیم که آن ساعتشراب وصل بتابد ز شیشه‌ حلبیاز آن شراب پرستم که یار می بخش استرخم چو شیشه می کرد و بود رخ ذهبیبرادرم پدرم اصل و فصل من عشقستکه خویش عشق بماند نه خویشی نسبیخمش که مفخرِ آفاق شمس تبریزیبشست نام و نشان مرا به خوش لقبیمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۲۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 2225هر ولی را نوح و کشتیبان شناسصحبت این خلق را طوفان شناسکم گریز از شیر و اژدرهای نرز آشنایان و ز خویشان کن حذردر تلاقی روزگارت می‌برندیادهاشان غایبی‌ات می‌چرندچون خرِ تشنه خیال هر یکیاز قف تن فکر را شربت‌مکینشف کرد از تو خیال آن وشاتشبنمی که داری از بحر الحیاتمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۵۶ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2956, Divan e Shamsدل را تمام برکن ای جان ز نیک نامیتا یک به یک بدانی اسرار را تمامیای عاشق الهی ناموسِ خلق خواهیناموس و پادشاهی در عشق هست خامیعاشق چو قند باید بی‌چون و چند بایدجانی بلند باید کان حضرتی است سامیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۹۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2955, Divan e Shamsگر زانکه عقل داری دیوانه چون نگشتیورنه از اصل عشقی با عشق چند کوشیاجزای خویش دیدم اندر حضور خامشبس نعره‌ها شنیدم در زیرِ هر خموشیگفتم به شمس تبریز کاین خامشان کیانندگفتا چو وقت آید تو نیز هم نپوشیمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۵۵ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2855, Divan e Shamsاگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرابستان میی که یابی ز تفش ز خود رهاییبه خدا به ذات پاکش که میی است کز حراکشبرهد تن از هلاکش به سعادت سماییبستان مکن ستیزه تو بدین حیات ریزهکه حیات کامل آمد ز ورای جان فزاییبهلم دگر نگویم که دریغ باشد ای جانبر کور یوسفی را حرکات و خودنماییمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۲۸۲۴ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2824, Divan e Shamsزر و مال تو کجا شد پر و بال تو کجا شدعم و خال تو کجا شد و تو ادبارِ کجاییهله بازآ هله بازآ به سوی نعمت و ناز آکه منت باز فرستم ز پس مرگ و جداییپر و بال تو بریدم غم و آه تو شنیدمهله بازت بخریدم که نه در خورد جفاییز پس مرگ برون پر خبرِ رحمت من برکه نگویند چو رفتی به عدم باز نیاییمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 232هیچ کس را تا نگردد او فنانیست ره در بارگاه کبریاچیست معراج فلک این نیستیعاشقان را مذهب و دین نیستیپوستین و چارق آمد از نیازدر طریق عشق محراب ایازگرچه او خود شاه را محبوب بودظاهر و باطن لطیف و خوب بودگشته بی ‌کبر و ریا و کینه‌ایحسن سلطان را رخش آیینه‌ایچونکه از هستی خود او دور شدمنتهای کارِ او محمود بدزآن قوی‌تر بود تمکین ایازکه ز خوف کبر کردی احترازاو مهذب گشته بود و آمدهکبر را و نفس را گردن زدهیا پی تعلیم می‌کرد آن حیلیا برای حکمتی دور از وجلیا که دید چارقش زان شد پسندکز نسیم نیستی هستی است بندتا گشاید دخمه کان بر نیستی استتا بیاید آن نسیم عیش و زیستملک و مال و اطلس این مرحلههست بر جان سبک‌رو سلسلهسلسلهٔ زرین بدید و غره گشتماند در سوراخ چاهی جان ز دشتصورتش جنت به معنی دوزخیافعیی پر زهر و نقشش گل رخیگرچه مؤمن را سقر ندهد ضررلیک هم بهتر بود زانجا گذرگرچه دوزخ دور دارد زو نکاللیک جنت به ورا فی کل حالالحذر ای ناقصان زین گلرخیکه به گاه صحبت آمد دوزخیمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۰۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3010گر همی‌خواهی که بفروزی چو روزهستی همچون شب خود را بسوزهستی ات در هست آن هستی‌نوازدهمچو مس در کیمیا اندر گدازدر من و ما سخت کردستی دو دستهست این جمله خرابی از دو هستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 2296این همه غم ها که اندر سینه‌هاستاز بخار و گرد باد و بود ماستاین غمان بیخ ‌کن چون داس ماستاین چنین شد و آنچنان وسواس ماستدان که هر رنجی ز مردن پاره‌ای استجزو مرگ از خود بران گر چاره‌ای استچون ز جزو مرگ نتوانی گریختدان که کلش بر سرت خواهند ریختجزوِ مرگ ار گشت شیرین مر تو رادان که شیرین می‌کند کل را خدادردها از مرگ می‌آید رسولاز رسولش رو مگردان ای فضولهر که شیرین می‌زید او تلخ مردهر که او تن را پرستد جان نبردمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۸۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1855لطف و سالوس جهان خوش لقمه‌ای استکمترش خور کان پر آتش لقمه‌ای استآتشش پنهان و ذوقش آشکاردود او ظاهر شود پایان کارمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۰۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1078تازه کن ایمان نه از گفت زبانای هوا را تازه کرده در نهانتا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیستکین هوا جز قفل آن دروازه نیستکرده‌ای تأویل حرف بکر راخویش را تأویل کن نه ذکر رابر هوا تأویل قرآن می‌کنیپست و کژ شد از تو معنی سنی

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi