Ganje Hozour audio Program #743 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۷۴۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۲۴ دسامبر ۲۰۱۸ ـ ۴ دیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Formatمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsگویم سخنِ شِکَرنَباتت(۱)؟یا قِصّه چشمه حَیاتت؟رُخ بر رُخ من نهی بگویمکز بهرِ چه شاه کرد ماتت(۲)در خرمنت آتشی درانداختکز خرمنِ خود دهد زَکاتت(۳)سرسبز کند چو تَرِّه زارَت(۴)تا بازخَرَد زِ تُرَّهاتَت(۵)در آتشِ عشق چون خَلیلی(۶)خوش باش که می‌دهد نجاتتعَقلت شبِ قَدر دید و صد عیدکَز عشق دَریده شد بَراتَت(۷)سوگند به سایه لطیفتسوگند نمی‌خورم به ذاتَت(۸)در ذاتِ تو کِی رسند جانها؟چون غَرقه شدند در صِفاتتچون جوی روان و ساجِدت(۹) کردتا پاک کند ز سَیِّئاتَت(۱۰)از هر جهتی تو را بَلا دادتا بازکِشد به بی‌جَهاتَت(۱۱)گفتی که خَمُش کُنم، نکردیمی‌خندد عشق بر ثُباتَت(۱۲)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1298چیز دیگر ماند، اما گفتنشبا تو، روحُ القُدس گوید بی مَنَشنی، تو گویی هم به گوشِ خویشتننی من و نی غیرِ من ای هم تو من  مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2253زنده شد او چون پیمبر را بدیدگوییا آن دَم مر او را آفریدگفت: بیماری، مرا این بخت دادکآمد این سلطان بَرِ من بامدادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1054هم‌چو گورِ کافران پر دود و ناروز برون بَر بسته صد نقش و نگارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1084هوش را توزیع کردی بر جِهاتمی‌نیرزد تَرّه‌ای آن تُرَّهاتآبِ هُش را می‌کشد هر بیخِ خارآبِ هوشت چون رسد سوی ثِمار؟هین بزن آن شاخِ بَد را خَو کُنَش(۱۳)آب ده این شاخِ خوش را، نو کنشهر دو سبزند این زمان، آخر نگرکین شود باطل، از آن روید ثمرآبِ باغ این را حلال، آن را حرامفرق را آخر ببینی، وَالسَّلامحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۳Hafez Poem(Qazal)# 183, Ghazaliatچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شبِ قدر که این تازه براتم دادندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3460خویش را صافی کن از اوصافِ خودتا ببینی ذاتِ پاکِ صافِ خودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4726هر چه گویی ای دَمِ هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی، بدانآفتِ اِدراکِ آن، قال است و حالخون به خون شستن، محال است و محالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2063تا به دیوارِ بَلا ناید سَرَشنشنود پندِ دل آن گوشِ کَرَشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 417هم‌چو گورِ کافران، بیرون حُلَل(۱۴)اندرون، قهرِ خدا عَزَّ وَ جَلّ(۱۵)چون قُبور آن را مُجَصَّص(۱۶) کرده‌اندپردهٔ پندار پیش آورده‌اندطبعِ مِسکینت مُجَصَّص از هنرهمچو نخلِ موم، بی‌برگ و ثَمَر(۱۷)مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2996ساخت موسی قدس در، بابِ صَغیرتا فرود آرند سر قومِ زَحیر(۱۸)زآنکه جَبّاران(۱۹) بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2998آنچنانکه حق ز گوشت و استخواناز شهان باب صغیری ساخت هاناهل دنیا سجدهٔ ایشان کنندچونکه سجدهٔ کبریا را دشمن اندساخت سرگین‌دانکی(۲۰)، محرابشاننام آن محراب، میر و پهلوانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1934, Divan e Shamsخاکی بودم خموش و ساکنمستم کردی به هست کردنهستی بگذارم و شوم خاکتا هست کنی مرا دگر فنخاموش که گفت نیز هستی استباش از پی اَنْصِتُواش(۲۱) اَلکَن(۲۲)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456اَنْصِتُوا را گوش کن، خاموش باشچون زبانِ حق نگشتی، گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725صبر و خاموشی جَذوبِ رحمت استوین نشان جستن، نشان علّت استاَنْصِتُوا بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُوامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1465طاعِنان(۲۳) همچون سگان بر بَدرِ توبانگ می‌دارند سوی صدرِ تواین سگان کَرّاند ز امرِ اَنصِتُوااز سَفَه(۲۴)، وَع وَع کنان بر بَدرِ توهین بمگذار ای شفا رنجور راتو ز خشمِ کَر، عصای کور رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3692پس شما خاموش باشید اَنْصِتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1273گوش وَر(۲۵) یکبار خندد، کَر دو بارچونکه لاغ(۲۶) اِملی(۲۷) کند یاری به یاربارِ اوّل از رَهِ تقلید و سَوْم(۲۸)که همی‌ بیند که می‌خندند قومکر بخندد همچو ایشان آن زمانبی خبر از حالتِ خندندگانباز وا پُرسد که خنده بر چه بود؟پس دوم کَرَّت(۲۹) بخندد چون شنودپس مُقَلِّد(۳۰) نیز مانندِ کَر استاندر آن شادی که او را در سَر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1282چونکه چشمش را گشاید امرِ قُمپس بخندد چون سحر بار دُوُمخنده‌ش آید هم بر آن خندهٔ خودشکه در آن تقلید بر می‌آمدشگوید از چندین رَهِ دُور و درازکین حقیقت بود و این اسرارِ رازمن در آن وادی چگونه خود ز دُورشادیی می‌کردم از عَمیا(۳۱) و شورمن چه می‌بستم خیال(۳۲) و آن چه بود؟درکِ سُستم سست نقشی می‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1289آن مُقَلِّد هست چون طفلِ عَلیلگر چه دارد بحثِ باریک و، دلیلمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1309آبِ دیدهٔ او چو دیدهٔ او بُوَددیدهٔ نادیده، دیده کَی شودآنچه او بیند نتان کردن مَساس(۳۳)نه از قیاس عقل و نه از راهِ حواسشب گریزد، چونکه نور آید ز دُورپس چه داند ظلمتِ شب حالِ نور؟پشّه بگریزد ز بادِ با دَها(۳۴)پس چه داند پشّه ذوقِ بادها؟چون قدیم آید، حَدَث(۳۵) گردد عَبَث(۳۶)پس کجا داند قدیمی را حَدَث؟بر حَدَث چون زد قِدَم(۳۷) دَنگش(۳۸) کندچونکه کردش نیست، همرنگش کندگر بخواهی تو، بیابی صد نظیرلیک من پَروا(۳۹) ندارم ای فقیراین الم و حم(۴۰)*، این حروفچون عصایِ موسی آمد در وُقوفحرف ها مانَد بدین حرف از برونلیک باشد در صفاتِ این زبونهر که گیرد او عصائی ز امتحانکَی بُوَد چون آن عصا وقتِ بیان؟عیسوی ست این دَم نه هر باد و دَمیکه برآید از فرح یا از غمیاین الم و حم ای پدرآمده ست از حضرتِ مَولَی البَشَر(۴۱)هر الف لامی چه می‌ماند بدین؟گر تو جان داری، بدین چشمش مَبینگر چه ترکیبش حروف است ای هُماممی ‌بمانَد هم به ترکیبِ عوامهست ترکیبِ محمّد لَحم(۴۲) و پوستگرچه در ترکیب، هر تن جنسِ اوستگوشت دارد، پوست دارد، استخوانهیچ این ترکیب را باشد همان؟کاندر آن ترکیب آمد معجزاتکه همه ترکیب ها گشتند ماتهمچنان ترکیبِ حم کتابهست بس بالا و، دیگرها نشیبزانکه زین ترکیب آید زندگیهمچو نفخِ(۴۳) صُور(۴۴) در درماندگیاژدها گردد، شکافد بحر راچون عصا، حم، از دادِ خداظاهرش مانَد به ظاهرها، ولیکقُرصِ نان از قُرصِ مَه دور است نیکگریهٔ او، خندهٔ او، نطقِ او**نیست از وی، هست محضِ خُلقِ هوچونکه ظاهرها گرفتند احمقانو آن دقایق شد از ایشان بس نهانلاجَرَم محجوب گشتند از غَرَضکه دقیقه فوت شد در مُعتَرَض(۴۵)*حروف مقطعه، (حرف‌های گسسته) حروفی هستند که در ابتدای برخی از سوره های قران آمده‌ است. حروف مقطعه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره‌های قرآن آمده و مجموعاً ۷۸ حرف است که با حذف تکرارها، ۱۴ حرف می‌شود.الم: بقره، آل عمران، عنکبوت، الروم، لقمان، السجده، تکرار۶ دفعه، تعداد حروف ۱۸ حم: غافر، فصلت، الزخرف، الدخان، الجاثیه، الاحقاف، تکرار۶ دفعه،  تعداد حروف  ۱۲** قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۳،۴Quran, Sooreh Najm(#53), Line #3,4وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰو هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید، سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.(۱) شِکَرنَبات: نوعی نبات(۲) مات کردن: بردن از حریف در شطرنج، گرفتاری انسان در مشکلات ذهنی(۳) زَکات: قسمتی از مال که به ‌دستور شرع باید در راه خدا بدهند، در اینجا بخشش و ایثار ایزدی(۴) تَره زار: سبزی زار، در اینجا رشد ذهنی انسان در ابعاد مختلف(۵) تُرَّهه: سخن بی‌فایده، یاوه، بیهوده(۶) خَلیل: لقب ابراهیم پیامبر(۷) بَرات: حواله، سند آزادی انسان از ذهن(۸) ذات: عین و جوهر و حقیقت چیزی(۹) ساجِد: سجده کننده(۱۰) سَیِّئات: جمع سَیِّئَه به معنی خطا، گناه، بدی(۱۱) بی‌جَهات: موجودی که برتر از جا و جهت است، عالَم الهی(۱۲) ثُبات: پایداری، پابرجا بودن(۱۳) خَو کردن: بریدن شاخه های درخت، هرس کردن(۱۴) حُلَل: زیورها، پیرایه ها، جمع حُلّه(۱۵) عَزَّ وَ جَلّ: گرامی و بزرگ است، از صفات خداوند(۱۶) مُجَصَّص: گچ اندوده، گچ کاری شده(۱۷) ثَمَر: میوه، بر(۱۸) قومِ زَحیر: مردم بیمار و آزار دهنده(۱۹) جَبّار: ستمگر، ظالم(۲۰) سِرگین‌دان: زباله دان(۲۱) اَنصِتُوا: خاموش باشید(۲۲) اَلکَن: کند زبان، کسی که زبانش هنگام حرف زدن می‌گیرد(۲۳) طاعِن: طعنه‌زننده، سرزنش‌کننده(۲۴) سَفَه: نادانی، بی خردی(۲۵) گوش وَر: شنوا، ( ور پسوند دارندگی است )(۲۶) لاغ: شوخی، لطیفه(۲۷) اِملی: همان املا است، در اینجا به معنی تعریف کردن است.(۲۸) سَوْم: عرضه کردن، تکلّف(۲۹) کَرَّت: دفعه، مرتبه(۳۰) مُقَلِّد: کسی که از دیگری تقلید کند، تقلید کننده(۳۱) عَمیا: کور(۳۲) خیال بستن: خیال کردن، مصوّر شدن(۳۳) مَسّ نمودن: درک کردن(۳۴) دَها: نیرومند(۳۵) حَدَث: حادث، نو و تازه(۳۶) عَبَث: بیهوده(۳۷) قِدَم: ازلی بودن، قدیم بودن(۳۸) دَنگ: ابله، در اینجا به معنی بی خویشی و کسی که هویّتش ربوده شده است.(۳۹) پَروا: توجه، التفات(۴۰) الم و حم: حروف مقطعه قرآنی مانند (الف لام میم) و (حاء میم)(۴۱) مولَی البَشَر: حضرت پروردگار(۴۲) لَحم: گوشت(۴۳) نَفخ: دمیدن(۴۴) صُور: شیپور(۴۵) مُعتَرَض: اعتراض و ستیزه جویی************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۳۶۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 368, Divan e Shamsگویم سخن شکرنباتتیا قصه چشمه حیاتترخ بر رخ من نهی بگویمکز بهر چه شاه کرد ماتتدر خرمنت آتشی درانداختکز خرمن خود دهد زکاتتسرسبز کند چو تره زارتتا بازخرد زِ ترهاتتدر آتش عشق چون خلیلیخوش باش که می‌دهد نجاتتعقلت شب قدر دید و صد عیدکز عشق دریده شد براتتسوگند به سایه لطیفتسوگند نمی‌خورم به ذاتتدر ذات تو کی رسند جانهاچون غرقه شدند در صفاتتچون جوی روان و ساجدت کردتا پاک کند ز سیئاتتاز هر جهتی تو را بلا دادتا بازکشد به بی‌جهاتتگفتی که خمش کنم نکردیمی‌خندد عشق بر ثباتتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۲۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 1298چیز دیگر ماند اما گفتنشبا تو روح القدس گوید بی منشنی تو گویی هم به گوش خویشتننی من و نی غیرِ من ای هم تو من  مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2253زنده شد او چون پیمبر را بدیدگوییا آن دم مر او را آفریدگفت بیماری مرا این بخت دادکآمد این سلطان برِ من بامدادمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۰۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 6, Line # 1054هم‌چو گور کافران پر دود و ناروز برون بر بسته صد نقش و نگارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1084هوش را توزیع کردی بر جِهاتمی‌نیرزد تره‌ای آن ترهاتآب هش را می‌کشد هر بیخِ خارآب هوشت چون رسد سوی ثمارهین بزن آن شاخ بد را خو کنشآب ده این شاخ خوش را نو کنشهر دو سبزند این زمان آخر نگرکین شود باطل از آن روید ثمرآب باغ این را حلال آن را حرامفرق را آخر ببینی والسلامحافظ، غزلیات، غزل شمارهٔ ۱۸۳Hafez Poem(Qazal)# 183, Ghazaliatچه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبیآن شب قدر که این تازه براتم دادندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۴۶۰ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 3460خویش را صافی کن از اوصاف خودتا ببینی ذات پاک صاف خودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۴۷۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 4726هر چه گویی ای دم هستی از آنپردهٔ دیگر بر او بستی بدانآفت ادراک آن قال است و حالخون به خون شستن محال است و محالمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 2063تا به دیوار بلا ناید سرشنشنود پند دل آن گوش کرشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 417هم‌چو گورِ کافران، بیرون حللاندرون قهرِ خدا عز و جلچون قبور آن را مجصص کرده‌اندپردهٔ پندار پیش آورده‌اندطبع مسکینت مجصص از هنرهمچو نخل موم بی‌برگ و ثمرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2996ساخت موسی قدس در باب صغیرتا فرود آرند سر قوم زحیرزآنکه جباران بدند و سرفرازدوزخ آن باب صغیر است و نیازمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۹۹۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2998آنچنانکه حق ز گوشت و استخواناز شهان باب صغیری ساخت هاناهل دنیا سجدهٔ ایشان کنندچونکه سجدهٔ کبریا را دشمن اندساخت سرگین‌دانکی محرابشاننام آن محراب میر و پهلوانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1934, Divan e Shamsخاکی بودم خموش و ساکنمستم کردی به هست کردنهستی بگذارم و شوم خاکتا هست کنی مرا دگر فنخاموش که گفت نیز هستی استباش از پی انصتواش الکنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3456انصتوا را گوش کن خاموش باشچون زبان حق نگشتی گوش باشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2725صبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوامولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 4, Line # 1465طاعنان همچون سگان بر بدر توبانگ می‌دارند سوی صدر تواین سگان کراند ز امرِ انصتوااز سفه وع وع کنان بر بدر توهین بمگذار ای شفا رنجور راتو ز خشم کر عصای کور رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3692پس شما خاموش باشید انصتواتا زبانتان من شوم در گفت و گومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1273گوش ور یکبار خندد کر دو بارچونکه لاغ املی کند یاری به یاربار اول از ره تقلید و سومکه همی‌ بیند که می‌خندند قومکر بخندد همچو ایشان آن زمانبی خبر از حالت خندندگانباز وا پرسد که خنده بر چه بودپس دوم کرت بخندد چون شنودپس مقلد نیز مانند کر استاندر آن شادی که او را در سر استمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۸۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1282چونکه چشمش را گشاید امر قمپس بخندد چون سحر بار دومخنده‌ش آید هم بر آن خندهٔ خودشکه در آن تقلید بر می‌آمدشگوید از چندین ره دور و درازکین حقیقت بود و این اسرارِ رازمن در آن وادی چگونه خود ز دورشادیی می‌کردم از عمیا و شورمن چه می‌بستم خیال و آن چه بوددرک سستم سست نقشی می‌نمودمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۸۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1289آن مقلد هست چون طفل علیلگر چه دارد بحث باریک و دلیلمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۳۰۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 1309آب دیدهٔ او چو دیدهٔ او بوددیدهٔ نادیده دیده کی شودآنچه او بیند نتان کردن مساسنه از قیاس عقل و نه از راه حواسشب گریزد چونکه نور آید ز دورپس چه داند ظلمت شب حال نورپشه بگریزد ز باد با دهاپس چه داند پشه ذوق بادهاچون قدیم آید حدث گردد عبثپس کجا داند قدیمی را حدثبر حدث چون زد قدم دنگش کندچونکه کردش نیست همرنگش کندگر بخواهی تو بیابی صد نظیرلیک من پروا ندارم ای فقیراین الم و حم این حروفچون عصای موسی آمد در وقوفحرف ها ماند بدین حرف از برونلیک باشد در صفات این زبونهر که گیرد او عصائی ز امتحانکی بود چون آن عصا وقت بیانعیسوی ست این دم نه هر باد و دمیکه برآید از فرح یا از غمیاین الم و حم ای پدرآمده ست از حضرت مولی البشرهر الف لامی چه می‌ماند بدینگر تو جان داری بدین چشمش مبینگر چه ترکیبش حروف است ای هماممی ‌بماند هم به ترکیب عوامهست ترکیب محمد لحم و پوستگرچه در ترکیب هر تن جنس اوستگوشت دارد پوست دارد استخوانهیچ این ترکیب را باشد همانکاندر آن ترکیب آمد معجزاتکه همه ترکیب ها گشتند ماتهمچنان ترکیب حم کتابهست بس بالا و دیگرها نشیبزانکه زین ترکیب آید زندگیهمچو نفخ صور در درماندگیاژدها گردد شکافد بحر راچون عصا حم از داد خداظاهرش ماند به ظاهرها ولیکقرص نان از قرص مه دور است نیکگریهٔ او خندهٔ او نطق او**نیست از وی هست محض خلق هوچونکه ظاهرها گرفتند احمقانو آن دقایق شد از ایشان بس نهانلاجرم محجوب گشتند از غرضکه دقیقه فوت شد در معترض*حروف مقطعه، (حرف‌های گسسته) حروفی هستند که در ابتدای برخی از سوره های قران آمده‌ است. حروف مقطعه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره‌های قرآن آمده و مجموعاً ۷۸ حرف است که با حذف تکرارها، ۱۴ حرف می‌شود.الم: بقره، آل عمران، عنکبوت، الروم، لقمان، السجده، تکرار۶ دفعه، تعداد حروف ۱۸ حم: غافر، فصلت، الزخرف، الدخان، الجاثیه، الاحقاف، تکرار۶ دفعه،  تعداد حروف  ۱۲** قرآن کریم، سوره نجم(۵۳)، آیه ۳،۴Quran, Sooreh Najm(#53), Line #3,4وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰو هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید، سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi