Ganje Hozour audio Program #747 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۷۴۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی ۱۳۹۷ تاریخ اجرا: ۲۱ ژانویه ۲۰۱۹ ـ ۲ بهمنPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهAll Poems, PDF Format
مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۰۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1601, Divan e Shams

بارِ دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
یار آمد در میان، ما از میان برخاستیم
از فنا(۱) رو تافتیم(۲) و در بقا(۳) دربافتیم(۴)
بی‌نشان را یافتیم و از نشان برخاستیم
گَرد از دریا برآوردیم(۵) و دود از نُه فلک
از زمان و از زمین و آسمان برخاستیم
هین که مستان آمدند و راه را خالی کنید
نی، غلط گفتم، ز راه و راهبان(۶) برخاستیم
آتشِ جان سر برآورد از زمینِ کالبد(۷)
خاست اَفغان(۸) از دل و ما چون فَغان برخاستیم
کم سخن گوییم وگر گوییم کم کَس پی بَرَد
باده افزون کُن که ما با کَم زنان(۹) برخاستیم
هستیَست آنِ(۱۰) زنان و کارِ مردان نیستیست
شُکر کاندر نیستی ما پهلوان برخاستیم

مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۰۶
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shams

هر کسی در عجبی و عجبِ من اینست
کو نگنجد به میان چون به میان می‌آید

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3977

مرغِ جانش موش شد سوراخ‌جو
چون شنید از گربگان او عَرِّجُوا(۱۱)

مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shams

جمله بی‌قراریت از طلب قرار توست
طالبِ بی قرار شو تا که قرار آیدت

مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2724

در میان روز گفتن: روز کو؟
خویش رسوا کردن است ای روزجو
صبر و خاموشی جَذوبِ(۱۲) رحمت است
وین نشان جستن، نشانِ علّت(۱۳) است
اَنْصِتُوا(۱۴) بپذیر، تا بر جانِ تو
آید از جانان، جزای اَنْصِتُوا۱*
گر نخواهی نُکس(۱۵)، پیش این طبیب
بر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۱۶)

*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴
Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #204

… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ

... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3451

گنج و گوهر کی میانِ خانه‌هاست؟
گنج ها پیوسته در ویرانه‌هاست
گنجِ آدم چون به ویران بُد دَفین(۱۷)
گشت طینَش(۱۸) چشم‌بندِ آن لَعین
او نظر می‌کرد در طین سُست سُست
جان همی ‌گفتش که طینِم سدِّ توست
دو سبو بِستَد غلام و خوش دوید
در زمان در دیرِ رُهبانان(۱۹) رسید
زر بداد و بادهٔ چون زر خرید
سنگ داد و در عوض گوهر خرید

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3461

این چنین باده همی ‌برد آن غلام
سوی قصرِ آن امیرِ نیک‌نام
پیشش آمد زاهدی، غم دیده‌ای
خُشک مغزی(۲۰)، در بلا پیچیده‌ای
تن ز آتش های دل بگداخته
خانه از غیرِ خدا پرداخته
گوشمالِ محنتِ بی‌زینهار
داغ ها بر داغ ها چندین هزار
دیده هر ساعت دلش در اجتهاد
روز و شب چَفسیده(۲۱) او بر اجتهاد
سال و مَه در خون و خاک آمیخته
صبر و حِلمش(۲۲) نیم‌شب بگریخته
گفت زاهد: در سبوها چیست آن؟
گفت: باده، گفت: آنِ کیست آن؟
گفت: آن، آنِ فلان میرِ اَجَلّ(۲۳)
گفت: طالب را چنین باشد عمل؟
طالبِ یزدان و آنگه عیش و نوش؟
بادهٔ شیطان و آنگه نیم هوش؟
هوشِ تو بی می چنین پژمرده است
هوش ها باید بر آن هوشِ تو بست
تا چه باشد هوشِ تو هنگامِ سُکر(۲۴)؟
ای چو مرغی گشته صیدِ دامِ سُکر

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3493

زد ز غیرت بر سبو سنگ و شکست
او سبو انداخت و از زاهد بِجَست
رفت پیش میر و گفتش: باده کو؟
ماجرا را گفت یک یک پیشِ او

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3495

میر چون آتش شد و بر جَست راست
گفت: بنما خانهٔ زاهد کجاست؟
تا بدین گُرزِ گران کوبم سرش
آن سرِ بی‌دانشِ مادرغَرَش(۲۵)
او چه داند امر معروف از سگی
طالب معروفی است و شُهرِگی
تا بدین سالوس(۲۶) خود را جا کند
تا به چیزی خویشتن پیدا کند

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۵۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3553

میر گفت: او کیست کو سنگی زند
بر سبوی ما؟ سبو را بشکند؟
چون گذر سازد ز کویم شیرِ نر
ترس ترسان بگذرد با صد حَذَر
بندهٔ ما را چرا آزُرد دل؟
کرد ما را پیشِ مهمانان خَجِل
شربتی که بِه ز خونِ اوست، ریخت
این زمان همچون زنان از ما گریخت
لیک جان از دستِ من او کی بَرَد؟
گیر همچون مرغ بالا بَر پَرَد

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۶۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3563

آن شفیعان از دَمِ هَیهای او
چند بوسیدند دست و پای او
کای امیر از تو نشاید کین کَشی
گر بشد باده، تو بی‌باده خوشی
باده سرمایه ز لطفِ تو بَرَد
لطفِ آب از لطفِ تو حسرت خورد

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۸۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3583

باز جواب گفتنِ آن امیر، ایشان را

گفت: نه نه، من حریفِ آن می ام
من به ذوقِ این خوشی قانع نی ام
من چنان خواهم که همچون یاسمین
کژ همی‌گردم چنان گاهی چنین
وارهیده از همه خوف و امید
کژ همی‌گردم به هر سو همچو بید
هم‌چو شاخِ بید گردان چپّ و راست
که ز بادَش گونه گونه رقص هاست
آنکه خو کرده ست با شادیِّ می
این خوشی را کی پسندد خواجه هی؟
انبیا ز آن زین خوشی بیرون شدند
که سرشته در خوشیِّ حق بُدَند
زآنکه جانْشان آن خوشی را دیده بود
این خوشی ها پیششان بازی نمود
با بُتِ زنده کسی چون گشت یار
مرده را چون در کَشَد اندر کِنار؟

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 361

یُسر(۲۷) با عُسر(۲۸) است۲*، هین آیِس(۲۹) مباش
راه داری زین مَمات(۳۰) اندر معاش
رَوح(۳۱) خواهی، جُبّه(۳۲) بشکاف ای پسر
تا از آن صَفوَت(۳۳) برآری زود سر

*۲ قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ۵
Quran, Sooreh Ensheraah(#94), Line #5

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا

پس بی تردید با دشواری آسانی است

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3034

ای خُنُک جانی که عیبِ خویش دید
هر که عیبی گفت، آن بر خود خرید
زآنکه نیمِ او ز عیبستان بُده ست
وآن دگر نیمش ز غیبستان بُده ست
چون که بر سر مر تو را دَه ریش هست
مَرهَمَت بر خویش باید کار بست
عیب کردن ریش را داروی اوست
چون شکسته گشت، جایِ اِرْحَمُوست(۳۴)۳*
گر همان عیبت نبود، ایمن مباش
بوک آن عیب از تو گردد نیز فاش
لا تَخافُوا(۳۵)۴* از خدا نشنیده‌ای؟
پس چه خود را ایمن و خوش دیده‌ای؟

مگر از خدا نشنیده ای که می فرماید: نترسید؟ پس چرا احساس ایمنی می کنی و آسوده خاطری؟

*۳ حدیث

اِرْحَمُوا تُرحَمُوا

رحم کنید، تا بر شما رحم شود

*۴ قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۳۰
Quran, Sooreh Fosselat(#41), Line #30

إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ

بر آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است و پايدارى ورزيدند، فرشتگان فرود مى‌آيند كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده بشارت است.

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549

چون ز مُرده زنده بیرون می‌کشد
هر که مُرده گشت، او دارد رَشَد(۳۶)

مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۱
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 551

مُرده شو تا مُخْرِجُ الْحَیِّ الصَّمَد(۳۷)
زنده‌يی زین مُرده بیرون آورد

مُرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۹
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1429

لاتَخافُوا هست نُزلِ(۳۸) خایِفان(۳۹)
هست در خور از برای خایف، آن

« مترسید »، رزق و روزی کسانی است که فقط از خدا می ترسند. این پاداش، سزاوار کسی است که فقط از خدا می ترسد.

هر که ترسد، مر وَرا ایمن کنند
مر، دل ترسنده را ساکن کنند

مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۵
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1425

هر که ترسید از حق او تقوی گزید
ترسد از وی، جِن و اِنس و هر که دید

هر کس از خدا بترسد و تقوا پیشه کند، آدمیان و پریان و هر که او را بیند از وی بترسد.

حدیث

هر که از خدا ترسد، از او همه چیز بترسد. و هر که از غیر خدا ترسد، خداوند او را از هر چیز بترساند.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3107

هرچه اندیشی، پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید، آن خداست
بر درِ این خانه گستاخی ز چیست
گر همی‌دانند کاندر خانه کیست؟
ابلهان، تعظیمِ مسجد می‌کنند
در خرابی اهلِ دل، جِدّ می‌کنند
آن مجاز است، این حقیقت ای خران
نیست مسجد جز درونِ سَروران
مسجدی کان اندرونِ اولیاست
سجده‌گاهِ جمله است، آنجا خداست
تا دلِ مردِ خدا نآمد به درد
هیچ قَرنی(۴۰) را خدا رسوا نکرد
قصدِ جنگِ انبیا می‌داشتند
جسم دیدند آدمی پنداشتند
در تو هست اخلاقِ آن پیشینیان
چون نمی‌ترسی که تو باشی همان؟
آن نشانی ها همه چون در تو هست
چون تو زیشانی، کجا خواهی برست؟

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۸ 
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2278

من ز مکرِ نفس دیدم چیزها
کو بَرَد از سِحرِ خود تمییزها(۴۱)
وعده ها بدْهد تو را تازه به دست
کو هزاران بار، آنها را شکست
عمر، گر صد سال خود مهلت دهد
اوت هر روزی بهانه نو نهد
گرم گوید وعده های سرد را
جادوی مردی، ببندد مرد را

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۳
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1943

پنبه وسواس بیرون کن ز گوش
تا به گوشَت آید از گردون، خروش 
پاک کن دو چشم را از موی عیب
تا ببینی باغ و سَروِستانِ(۴۲) غیب
دفع کن از مغز و از بینی زُکام(۴۳)
تا که ریحُ الله(۴۴) در آید در مَشام
هیچ مگذار از تب و صَفرا اثر
تا بیابی از جهان، طعمِ شِکَر
داروی مردی کن و عِنّین(۴۵) مپوی
تا برون آیند صد گون خوب روی
کُنده تن را ز پای جان بِکَن
تا کند جولان به گِردِ انجمن
غُلِّ بُخل از دست و گردن دور کن
بختِ نو در یاب در چرخِ کَهُن
ور نمی‌تانی به کعبهٔ لطف پَر
عرضه کن بیچارگی بر چاره‌گر
زاری و گریه، قوی سرمایه‌ای است
رحمتِ کُلّی، قوی‌تر دایه‌ای است
دایه و مادر، بهانه‌جو بُوَد
تا که کی آن طفلِ او گریان شود
طفلِ حاجاتِ شما را آفرید
تا بنالید و شود شیرش پدید
گفت: اُدْعُوا الله۵*، بی زاری مباش
تا بجوشد شیرهای مِهرهاش
هُوی هُویِ باد و شیرافشانِ ابر
در غمِ مااَند، یک ساعت تو صبر
فِی السَّماءِ رِزْقُکُم*۶ نشنیده‌ای؟
اندرین پستی چه بر چَفْسیده‌ای(۴۶)؟

مگر نشنیده ای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیده ای؟

ترس و نومیدیت دان آواز غول
می‌کشد گوش تو تا قَعرِ سُفول(۴۷)
هر ندایی که تو را بالا کشید
آن ندا می‌دان که از بالا رسید
هر ندایی که تو را حرص آورد
بانگ گرگی دان که او مردم دَرَد

*۵ قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۱۱۰
Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #110

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا

بگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترین نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.

*۶ قرآن کریم، سوره ذاريات(۵۱)، آیه ٢٢
Quran, Sooreh Zariat(#51), Line #22

وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ

و در آسمان است روزی شما و آنچه شما بدان وعده داده شده اید.

مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳ 
Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1983

ای بسا دانش که اندر سَر دَوَد
تا شود سَروَر، بد آن خود سر رود
سر نخواهی که رود، تو پای باش
در پناهِ قطبِ صاحب رای باش
گر چه شاهی، خویشِ فوقِ او مبین
گر چه شهدی، جز نباتِ او مَچین
فکرِ تو نقش است و، فکرِ اوست جان
نقدِ تو قلب است و، نقدِ اوست کان
او تویی، خود را بجو در اویِ او
کو و کو گو، فاخته(۴۸) شو سویِ او
ور نخواهی خدمتِ اَبنای جنس
در دهان اژدهایی همچو خرس
بوک استادی رهاند مر تو را
وز خطر بیرون کشاند مر تو را
زاریی می‌کن، چو زورت نیست هین
چونکه کوری، سر مَکَش از راه‌بین
تو کم از خرسی نمی‌نالی ز درد؟
خرس رَست از درد چون فریاد کرد
ای خدا سنگین دلِ ما موم کن
ناله‌ ما را خوش و مرحوم کن

(۱) فنا: نیستی، نابودی
(۲) رو تافتن: پشت کردن، روی برگردانیدن
(۳) بقا: پایندگی، زیست
(۴) دربافتن: درآمیختن، پیوستن 
(۵) گَرد برآوردن: گرد بلند کردن، در اینجا به معنی دریا را خشکاندن، کار سخت و دشوار انجام دادن
(۶) راهبان: نگه دارنده راه، نگهبان راه
(۷) کالبد: قالب، تن، بدن
(۸) اَفغان: جمع فغان به معنی فریاد و زاری
(۹) کَم زَن: کسی که خود را کم انگارد، اشاره به کوچک نگه داشتن من ذهنی.
(۱۰) آن: مالِ، متعلّق به
(۱۱) عَرِّجُوا: فعل امر به معنی عروج کنید
(۱۲) جَذوب: بسیار کَشنده، بسیار جذب کننده
(۱۳) علّت: بیماری
(۱۴) اَنْصِتُوا: خاموش باشید
(۱۵) نُکس: عود کردن بیماری
(۱۶) لَبیب: خردمند، عاقل
(۱۷) دَفین: مدفون، پنهان‌ شده در زیر خاک
(۱۸) طین: گِل
(۱۹) رُهبان: ترسا، پارسا
(۲۰) خُشک مغز: دیوانه، سودائی
(۲۱) چَفسیدن: چَسبیدن
(۲۲) حِلم: بردباری، شکیبایی
(۲۳) اَجَلّ: بزرگ، والا مقام، جلیل تر
(۲۴) سُکر: مستی
(۲۵) مادرغَرَ: غَر به معنی فاحشه، قحبه، مادرغَرَ نوعی فحش است.
(۲۶) سالوس: دورویی، ریا، ظاهر نمایی، نفاق، فریب
(۲۷) یُسر: آسانی
(۲۸) عُسر: سختی
(۲۹) آیِس: نا امید 
(۳۰) مَمات: مرگ
(۳۱) رَوح: آسودگی، آسایش
(۳۲) جُبّه: جامۀ گشاد و بلند که روی جامه‌های
(۳۳) صَفوَت: خالص، پاکیزه و برگزیده
(۳۴) اِرْحَمُو: فعل امر به معنی رحم کنید
(۳۵) لا تَخافُوا: نترسید
(۳۶) رَشَد: به راه راست رفتن
(۳۷) مُخْرِجُ الْحَیّ: بیرون آورنده زنده
(۳۸) نُزل: طعامی که برای مهمان فراهم کنند
(۳۹) خایِف: ترسان
(۴۰) قَرن: مردمی را گویند که در زمان واحدِ نزدیک به هم زندگی می کنند.
(۴۱) تمییز: تشخیص، شناختن چیزها از یکدیگر
(۴۲) سَروِستان: جایی که درخت سرو بسیار باشد، بوستان
(۴۳) زُکام: التهاب مخاط بینی که بر اثر سرماخوردگی یا حساسیت ایجاد می‌شود و با عطسه، آب‌ریزش و گرفتگی بینی همراه است، در اینجا خواهش و هوای نفسانی که مانع از ادراک حقیقت می شود.
(۴۴) ریحُ الله: نسیم جانبخش الهی
(۴۵) عِنّین: مردی که در آمیزش جنسی ناتوان است.
(۴۶) چَفْسیده‌ای: چسبیده‌ای
(۴۷) سُفول: پستی
(۴۸) فاخته: قمری، که موقع آواز خواندن کو، کو… می کند************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۶۰۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1601, Divan e Shamsبار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیمیار آمد در میان ما از میان برخاستیماز فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیمبی‌نشان را یافتیم و از نشان برخاستیمگرد از دریا برآوردیم و دود از نه فلکاز زمان و از زمین و آسمان برخاستیمهین که مستان آمدند و راه را خالی کنیدنی غلط گفتم ز راه و راهبان برخاستیمآتش جان سر برآورد از زمین کالبدخاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیمکم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی بردباده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیمهستیست آن زنان و کار مردان نیستیستشکر کاندر نیستی ما پهلوان برخاستیممولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۸۰۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 806, Divan e Shamsهر کسی در عجبی و عجب من اینستکو نگنجد به میان چون به میان می‌آیدمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۹۷۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 3977مرغ جانش موش شد سوراخ‌جوچون شنید از گربگان او عرجوامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 323, Divan e Shamsجمله بی‌قراریت از طلب قرار توستطالب بی قرار شو تا که قرار آیدتمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 3, Line # 2724در میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوا۱*گر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیب*۱ قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Araaf(#7), Line #204… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3451گنج و گوهر کی میانِ خانه‌هاستگنج ها پیوسته در ویرانه‌هاستگنج آدم چون به ویران بد دفینگشت طینش چشم‌بند آن لعیناو نظر می‌کرد در طین سست سستجان همی ‌گفتش که طینم سد توستدو سبو بستد غلام و خوش دویددر زمان در دیرِ رهبانان رسیدزر بداد و بادهٔ چون زر خریدسنگ داد و در عوض گوهر خریدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3461این چنین باده همی ‌برد آن غلامسوی قصر آن امیر نیک‌نامپیشش آمد زاهدی غم دیده‌ایخشک مغزی در بلا پیچیده‌ایتن ز آتش های دل بگداختهخانه از غیرِ خدا پرداختهگوشمال محنت بی‌زینهارداغ ها بر داغ ها چندین هزاردیده هر ساعت دلش در اجتهادروز و شب چفسیده او بر اجتهادسال و مه در خون و خاک آمیختهصبر و حلمش نیم‌شب بگریختهگفت زاهد در سبوها چیست آنگفت باده گفت آن کیست آنگفت آن آن فلان میرِ اجلگفت طالب را چنین باشد عملطالب یزدان و آنگه عیش و نوشبادهٔ شیطان و آنگه نیم هوشهوش تو بی می چنین پژمرده استهوش ها باید بر آن هوش تو بستتا چه باشد هوش تو هنگام سکرای چو مرغی گشته صید دام سکرمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3493زد ز غیرت بر سبو سنگ و شکستاو سبو انداخت و از زاهد بجسترفت پیش میر و گفتش باده کوماجرا را گفت یک یک پیش اومولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۴۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3495میر چون آتش شد و بر جست راستگفت بنما خانهٔ زاهد کجاستتا بدین گرزِ گران کوبم سرشآن سرِ بی‌دانش مادرغرشاو چه داند امر معروف از سگیطالب معروفی است و شهرگیتا بدین سالوس خود را جا کندتا به چیزی خویشتن پیدا کندمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۵۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3553میر گفت او کیست کو سنگی زندبر سبوی ما سبو را بشکندچون گذر سازد ز کویم شیرِ نرترس ترسان بگذرد با صد حذربندهٔ ما را چرا آزرد دلکرد ما را پیش مهمانان خجلشربتی که به ز خون اوست ریختاین زمان همچون زنان از ما گریختلیک جان از دست من او کی بردگیر همچون مرغ بالا بر پردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3563آن شفیعان از دم هیهای اوچند بوسیدند دست و پای اوکای امیر از تو نشاید کین کشیگر بشد باده تو بی‌باده خوشیباده سرمایه ز لطف تو بردلطف آب از لطف تو حسرت خوردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۸۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 3583باز جواب گفتنِ آن امیر، ایشان راگفت نه نه من حریف آن می اممن به ذوق این خوشی قانع نی اممن چنان خواهم که همچون یاسمینکژ همی‌گردم چنان گاهی چنینوارهیده از همه خوف و امیدکژ همی‌گردم به هر سو همچو بیدهم‌چو شاخ بید گردان چپ و راستکه ز بادش گونه گونه رقص هاستآنکه خو کرده ست با شادی میاین خوشی را کی پسندد خواجه هیانبیا ز آن زین خوشی بیرون شدندکه سرشته در خوشی حق بدندزآنکه جانشان آن خوشی را دیده بوداین خوشی ها پیششان بازی نمودبا بت زنده کسی چون گشت یارمرده را چون در کشد اندر کنارمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۶۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 361یسر با عسر است۲* هین آیس مباشراه داری زین ممات اندر معاشروح خواهی جبه بشکاف ای پسرتا از آن صفوت برآری زود سر*۲ قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ۵Quran, Sooreh Ensheraah(#94), Line #5فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًاپس بی تردید با دشواری آسانی استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۰۳۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3034ای خنک جانی که عیب خویش دیدهر که عیبی گفت آن بر خود خریدزآنکه نیم او ز عیبستان بده ستوآن دگر نیمش ز غیبستان بده ستچون که بر سر مر تو را ده ریش هستمرهمت بر خویش باید کار بستعیب کردن ریش را داروی اوستچون شکسته گشت جای ارحموست(۳۴)۳*گر همان عیبت نبود ایمن مباشبوک آن عیب از تو گردد نیز فاشلا تخافوا۴* از خدا نشنیده‌ایپس چه خود را ایمن و خوش دیده‌ایمگر از خدا نشنیده ای که می فرماید: نترسید؟ پس چرا احساس ایمنی می کنی و آسوده خاطری؟*۳ حدیثاِرْحَمُوا تُرحَمُوارحم کنید، تا بر شما رحم شود*۴ قرآن کریم، سوره فصّلت (۴۱)، آیه ۳۰Quran, Sooreh Fosselat(#41), Line #30إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَبر آنان كه گفتند: پروردگار ما الله است و پايدارى ورزيدند، فرشتگان فرود مى‌آيند كه مترسيد و غمگين مباشيد، شما را به بهشتى كه به شما وعده داده شده بشارت است.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۴۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 549چون ز مرده زنده بیرون می‌کشدهر که مرده گشت او دارد رشدمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۵۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 5, Line # 551مرده شو تا مخرِج الحی الصمدزنده‌يی زین مرده بیرون آوردمُرده شو، یعنی از نفس و نفسانیّات پاک شو تا خداوند بی نیاز که زنده را بیرون می آورد، زنده ای را از مُرده تو بیرون آورد.مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1429لاتخافوا هست نزل خایفانهست در خور از برای خایف آن« مترسید »، رزق و روزی کسانی است که فقط از خدا می ترسند. این پاداش، سزاوار کسی است که فقط از خدا می ترسد.هر که ترسد مر ورا ایمن کنندمر دل ترسنده را ساکن کنندمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۱۴۲۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 1, Line # 1425هر که ترسید از حق او تقوی گزیدترسد از وی جن و انس و هر که دیدهر کس از خدا بترسد و تقوا پیشه کند، آدمیان و پریان و هر که او را بیند از وی بترسد.حدیثهر که از خدا ترسد، از او همه چیز بترسد. و هر که از غیر خدا ترسد، خداوند او را از هر چیز بترساند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 3107هرچه اندیشی پذیرای فناستآنکه در اندیشه ناید آن خداستبر درِ این خانه گستاخی ز چیستگر همی‌دانند کاندر خانه کیستابلهان تعظیمِ مسجد می‌کننددر خرابی اهل دل جد می‌کنندآن مجاز است این حقیقت ای خراننیست مسجد جز درون سرورانمسجدی کان اندرون اولیاستسجده‌گاه جمله است آنجا خداستتا دل مرد خدا نآمد به دردهیچ قرنی را خدا رسوا نکردقصد جنگ انبیا می‌داشتندجسم دیدند آدمی پنداشتنددر تو هست اخلاق آن پیشینیانچون نمی‌ترسی که تو باشی همانآن نشانی ها همه چون در تو هستچون تو زیشانی کجا خواهی برستمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۲۷۸ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 2278من ز مکر نفس دیدم چیزهاکو برد از سحرِخود تمییزهاوعده ها بدهد تو را تازه به دستکو هزاران بار آنها را شکستعمر گر صد سال خود مهلت دهداوت هر روزی بهانه نو نهدگرم گوید وعده های سرد راجادوی مردی ببندد مرد رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1943پنبه وسواس بیرون کن ز گوشتا به گوشت آید از گردون خروش پاک کن دو چشم را از موی عیبتا ببینی باغ و سروِستان غیبدفع کن از مغز و از بینی زکامتا که ریح الله در آید در مشامهیچ مگذار از تب و صفرا اثرتا بیابی از جهان طعم شکرداروی مردی کن و عنین مپویتا برون آیند صد گون خوب رویکنده تن را ز پای جان بکنتا کند جولان به گرد انجمنغل بخل از دست و گردن دور کنبخت نو در یاب در چرخ کهنور نمی‌تانی به کعبهٔ لطف پرعرضه کن بیچارگی بر چاره‌گرزاری و گریه قوی سرمایه‌ای استرحمت کلی قوی‌تر دایه‌ای استدایه و مادر بهانه‌جو بودتا که کی آن طفل او گریان شودطفل حاجات شما را آفریدتا بنالید و شود شیرش پدیدگفت ادعوا الله۵* بی زاری مباشتا بجوشد شیرهای مهرهاشهوی هوی باد و شیرافشان ابردر غم مااند یک ساعت تو صبرفی السماء رِزقکم*۶ نشنیده‌ایاندرین پستی چه بر چفسیده‌ایمگر نشنیده ای که حق تعالی می فرماید: روزیِ شما در آسمان است؟ پس چرا به این دنیای پست چسبیده ای؟ترس و نومیدیت دان آواز غولمی‌کشد گوش تو تا قعرِ سفولهر ندایی که تو را بالا کشیدآن ندا می‌دان که از بالا رسیدهر ندایی که تو را حرص آوردبانگ گرگی دان که او مردم درد*۵ قرآن کریم، سوره اسراء(۱۷)، آیه ۱۱۰Quran, Sooreh Asraa(#17), Line #110قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًابگو: خدا را بخوانید یا رحمان را بخوانید، هر کدام را بخوانید [ذات یکتای او را خوانده اید] نیکوترین نام ها [که این دو نام هم از آنهاست] فقط ویژه اوست. و نماز خود را با صدای بلند و نیز با صدای آهسته مخوان و میان این دو [صدا] راهی میانه بجوی.*۶ قرآن کریم، سوره ذاريات(۵۱)، آیه ٢٢Quran, Sooreh Zariat(#51), Line #22وَفِي السَّمَاءِ رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَو در آسمان است روزی شما و آنچه شما بدان وعده داده شده اید.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۹۸۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book # 2, Line # 1983ای بسا دانش که اندر سر دودتا شود سرور بد آن خود سر رودسر نخواهی که رود تو پای باشدر پناه قطب صاحب رای باشگر چه شاهی خویش فوق او مبینگر چه شهدی جز نبات او مچینفکر تو نقش است و فکر اوست جاننقد تو قلب است و نقد اوست کاناو تویی خود را بجو در اوی اوکو و کو گو فاخته شو سوی اوور نخواهی خدمت ابنای جنسدر دهان اژدهایی همچو خرسبوک استادی رهاند مر تو راوز خطر بیرون کشاند مر تو رازاریی می‌کن چو زورت نیست هینچونکه کوری سر مکش از راه‌بینتو کم از خرسی نمی‌نالی ز دردخرس رست از درد چون فریاد کردای خدا سنگین دل ما موم کنناله‌ ما را خوش و مرحوم کن

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi