Ganje Hozour audio Program #825 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۸۲۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۰ - ۷ مردادPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2484, Divan e Shamsخواجه، اگر تو همچو ما‌ بی‌خود و شوخ و مَستییطوقِ قَمَر شکستیی، فوقِ فلک نشستییکِی دَمِ کَس شنیدیی، یا غمِ کَس کشیدیییا زَر و سیم چید‌یی، گَر تو فنا پرستیی(۱)؟بَرجهیی به نیم شب، با شهِ غیبِ خوش لقب(۲)ساغرِ باده طَرب بر سرِ غم شکستییای تو مدد حیات را، از جهتِ زکات راطُرّه دلربات را بر دلِ من بِبَستییعاشقِ مست از کجا؟ شَرم و شکست از کجا؟  شَنگ(۳) و وَقیح(۴) بودیی، گَر گِروِ اَلَستییی  ور ز شرابْ دَنگیی کِی پِی نام و نَنگیی؟ ور تو چو من نَهنگیی؟ کِی به درونِ شَستیی(۵)؟باز رسید مستِ ما، داد قَدَح به دستِ ماگَر دَهَدی به دستِ تو، شاد و فَراخْ دَستییگَر قَدَحَش بِدیدیی، چون قَدَحَش پُرید‌ییوز کَفِ جامْ بخشِ او، از کَفِ خود بِرَستییی(۶)وز رُخِ یوسفانه‌اش، عقل شدی ز خانه‌اشبَخت شدی مُساعدش، ساعدِ خود نَخَستیی(۷)ور تو به گاه خاستی، پس تو چه سُست پاسْتی(۸)ور تو چو تیر راستی، از پَرِ کَژ بِجَستییخامُش کُن، اگر تو را از خَمُشان خبر بُدیوقتِ کلامْ لالیی، وقتِ سکوت هستییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsای دل، چو به دامِ او فتادیاز بَندِ هزار دام رَستیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶Hafez Poem(Qazal)# 316, Divan e Qazaliatحافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که در بند توام آزادممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsرَستی ز خُمارِ هر دو عالَمتا حَشْر ز دامِ دوست مَستیبا پَرِّ بَلی بلند می‌پَرچون مَحرَمِ گلشنِ اَلَستی قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1470 مَخزَن آن دارد که مخزنْ، ذاتِ اوستهستی او دارد که با هستی عَدُوست(۹)مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsرو بر سَرِ خُمِّ آسمانْ صافتا دُرد(۱۰) بُدی، بُدی به پستیدولت همه سویِ نیستی بودمی جویَد اَبلَهَش ز هستیگیرم که جمالِ دوست دیدیاز چشمِ وِیَش نَدیده اَسْتیای یوسفِ عشق، رو نمودیدستِ دو هزار مَست خَستیخامُش، که ز بَحر بی‌نصیبیتا بستهٔ نقشهایِ شَستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456 هین قُمِ اللَّیْلَ که شمعی ای هُمامشمع اندر شب بُوَد اندر قیام قرآن کریم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اَعطَیناکَ کَوثَر خوانده‌ای؟پس چرا خشکی و تشنه مانده‌ای؟مگر تو آیه « کوثر را به تو عطا کردیم » را نخوانده ای؟ پس چرا خشکیده و لب تشنه مانده ای؟قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)، آیه ۳و۲Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #2,3« فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ.» (۲)« پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»« إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ.» (۳)« كه بدخواه تو خود اَبتر است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3573 تو خوش و خوبی و کانِ هر خوشیتو چرا خود منتِ باده کشی؟تاجِ کَرَّمْناست بر فرقِ سرتطوقِ اَعطَیناکَ آویزِ برتجوهرست انسان و چرخ او را عَرَضجمله فرع و پایه‌اند و او غَرَضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروش؟مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1507 کالهٔ(۱۱) معیوب بخْریده بُدمشُکر کز عیبش پِگَه(۱۲) واقف شدممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #997 گُم شد از بی شُکر خوبی و هنرکه دگر هرگز نبیند زآن اثرخویشی و بی‌خویشی و شُکر و وَدادرفت زان سان که نیارَدشان به یاد که اَضَلّ اَعْمالَهُم(۱۳) ای کافرانجُستنِ کام ست از هر کامران(۱۴) جز ز اهلِ شکر و اصحابِ وفاکه مر ایشان راست دولت در قَفا(۱۵) دولت رفته کجا قوت دهد؟دولتِ آینده خاصیّت دهد مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946 زآنکه بی شُکری بُوَد شُوم و شَنار(۱۶)می بَرَد بی شُکر را در قَعرِ نار(۱۷)گر توکُّل می‌کنی، در کار کُنکِشت کن، پس تکیه بر جَبّار کُن مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #938 سَعیِ شُکر نعمتش، قدرت بُوَدجبرِ تو، انکارِ آن نعمت بُوَد قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه۷Quran, Sooreh Al-Ibrahim(#14), Line #7« وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.» « و پروردگارتان اعلام كرد كه اگر مرا سپاس گوييد، بر نعمت شما مى‌افزايم و اگر كفران كنيد، بدانيد كه عذاب من سخت است.»قرآن کریم، سوره سبا(۳۴)، آیه ۱۳Quran, Sooreh Saba(#34), Line #13«…وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ.»«…و اندكى از بندگان من سپاسگزارند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #310 ناسپاسیّ و فراموشیِّ تو یاد نآورد آن عسل نوشیِّ تولاجَرَم آن راه، بر تو بَسته شدچون دلِ اهلِ دل، از تو خسته شدزودشان دریاب و اِسْتِغْفار کُنهمچو ابری گریه‌های زار کُن مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۳۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1831 چون ترازوی تو کَژ بود و دَغا(۱۸)راست چون جویی ترازوی جزا؟مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1266 این دو روزَک را که زورت هست زودپَرّافشانی(۱۹) بکُن از راهِ جُود(۲۰)این قَدَر تُخمی که ماندستت ببازتا بروید زین دو دم، عُمرِ دراز تا نَمُردست این چراغ با گُهرهین فَتیلش ساز و روغن زودتر هین مگو فردا، که فرداها گذشتتا بکلّی نگذرد ایّام کَشت مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2459 کی فرستادی دَمی بر آسماننیکیی، کز پی نیآمد مثلِ آن ؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1450 راست گفته است آن سپهدارِ بشرکه هر آنکه کرد از دنیا گذرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دَم پاسخِ کردار تو چون مراقب باشی و گیری رَسَنحاجتت ناید قیامت آمدن مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1451 نیستش درد و دریغ و غَبنِ(۲۱) موت*بلکه هستش صد دریغ از بهرِ فوتکه چرا قبله نکردم مرگ را؟مخزن هر دولت و هر برگ راقبله کردم من همه عمر از حَوَل ان خیالاتی که گم شد در اَجَلحسرت آن مردگان از مرگ نیستزانست کاندر نقش ها کردیم ایستما ندیدیم این که آن نقش است و کفکف ز دریا جُنبَد و یابَد عَلف* حدیث« ما مِنْ أَحَدٍ يَمُوتُ إِلاّ نَدِمَ إِنْ كانَ مُحسِناً نَدِمَ اِنْ لا يَكُونَ ازْدادَ وَ إِنْ كانَ مُسيئاً نَدِمَ اَنْ لا يَكُونَ نُزِعَ.»« هیچکس نمیرد جز آنکه پشیمان شود. اگر نکوکار باشد از آن پشیمان گردد که چرا بر نکوکاری هایش نیفزود، و اگر بدکار باشد از آنرو پشیمان شود که چرا از تباهکاری بازش نداشته اند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2056 زَر بِهْ از جان ست پیشِ ابلهانزَر نثارِ جان بُوَد نزدِ شَهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2058 حرص تازد بیهده سوی سرابعقل گوید نیک بین که آن نیست آب حرص غالب بود و زر چون جان شدهنعرهٔ عقل آن زمان پنهان شده مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #584 صد حکایت بشنَوَد مدهوشِ حرصدر نیآید نکته ای در گوشِ حرصمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #65 هیچ در گوش کسی زایشان نَرَفتکین طَمَع آمد حجابِ ژَرف و زَفت(۲۲)گوش را بَندد طمع از اِستماعچشم را بَندد غَرَض از اِطّلاعهمچنانکه آن جَنین را طمعِ خونکآن غذای اوست در اوطانِ دوناز حدیث این جهان، محجوب کردغیر خون، او می‌نداند چاشت خَوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4774 من چه کردم با تو زین گنجِ نَفیس؟تو چه کردی با من از خویِ خسیس؟من تو را ماهی(۲۳) نهادم در کنارکه غروبش نیست تا روزِ شمار(۲۴)در جزایِ آن عطایِ نورِ پاکتو زدی در دیدهٔ من خار و خاک؟من تو را بر چرخ گشته نردبانتو شده در حَربِ(۲۵) من تیر و کماندردِ غیرت آمد اندر شه پدیدعکسِ دردِ شاه اندر وی رسیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1578 نَحس شاگردی که با استادِ خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد؟ استادِ جهانپیشِ او یکسان هویدا و نهانچشمِ او یَنْظُر بِنُورِ الله* شدهپرده‌های جَهل را خارِق(۲۶) بدهاز دلِ سوراخِ چون کهنه گلیمپرده‌ای بندد به پیشِ آن حکیمپرده می‌خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اِشکافی(۲۷) بر آنگوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ، نیستت با من وفا؟خود مرا اُستا(۲۸) مگیر آهن‌گُسِل(۲۹)همچو خود شاگرد گیر و کوردِلنه از مَنَت باری است در جان و روان؟بی مَنَت آبی نمی‌گردد روان* حديث« اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»بترسید از زیرکی مؤمن که او با نور خدا می بیند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1592 گر بُدی با تو ورا خندهٔ رضاصد هزاران گُل شکفتی مر تو رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 914, Divan e Shamsز ناسپاسیِ ما بسته است روزنِ دلخدای گفت که انسان لِرَّبِهِ لَکَنُود قرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۸-۶Quran, Sooreh Al-Adiyat(#100), Line #6-8«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»(۶)« همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار نا سپاس است.»«وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ.» (٧)« و او خود بر اين گواه است.»« وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ.» (٨)« و او سخت به مال (همانیدگی) دلبستگی دارد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2895 شکرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَدشُکرباره(۳۰) کی سوی نعمت رود؟شکر، جانِ نعمت و نعمت چو پوستز آنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستنعمت آرد غفلت و شکر اِنتِباه(۳۱)صیدِ نعمت کن به دامِ شکرِ شاهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2626 قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی(۳۲) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۳۳)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۳۴) شویسُخره(۳۵) هر قبله باطل شویچون شود تمییزدِه(۳۶) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۳۷) قبله شناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۳۸) و بُر(۳۹)نیم ساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۴۰)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۴۱)(۱) فنا پرست: درویشی که به جدّ طالب فناست.(۲) خوش لقب: دارای نام نیک(۳) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول(۴) وَقیح: بی شرم، بی حیا(۵) شَست: دام(۶) رَستن: رهیدن، رها شدن، نجات یافتن(۷) خَستن: آزرده کردن، آزردن، زخمی کردن(۸) سُست پا: زمین گیر، ناتوان و عاجز در راه رفتن(۹) عَدو: دشمن، خصم(۱۰) دُرد: آنچه از مایعات خصوصاً شراب ته‌نشین شود و در ته ظرف جا بگیرد، لِرد.(۱۱) کاله: کالا(۱۲) پِگَه: مخفّف پگاه، صبح زود(۱۳) اَضَلَّ اَعْمالَهُم: تباه کند اعمالشان را(۱۴) کامران: کام گیرنده از همانیدگی ها(۱۵) قفا: پشت سر(۱۶) شَنار: ننگ و عار، شوم و زشت(۱۷) قَعرِ نار: ژرفای آتش(۱۸) دَغا: مَکّار، دَغَل(۱۹) پَرّافشانی: منظور آثار گمراهی و تَن پرستی را مانند پرهای فاسد و فرسوده پرندگان دور ریختن است. عادات بد خود را از بین بردن.(۲۰) جُود: بخشش، کَرَم، جوانمردی(۲۱) غَبنِ: زیان آوردن در معامله، زیان دیدن در داد و ستد(۲۲) زفت: ستبر، درشت، فربه(۲۳) ماه: در اینجا کنایه از ایمان و اعمال صالحه است.(۲۴) روزِ شمار: روز قیامت، روز حساب(۲۵) حَرب: جنگ، پیکار(۲۶) خارِق: شکافنده، پاره کننده(۲۷) اِشکاف: شکاف، رخنه، چاک(۲۸) اُستا: استاد(۲۹) آهن‌گُسِل: گسلنده آهن(۳۰) شُکرباره: آنکه بسیار شکر می کند و عاشق شکر است.(۳۱) اِنتِباه: بیداری، آگاهی(۳۲) تَحَرّی: جستجو(۳۳) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۳۴) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۳۵) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۳۶) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است(۳۷) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۳۸) بِرّ: نیکی(۳۹) بُرّ: گندم(۴۰) مُعین: یار، یاری کننده (۴۱) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2484, Divan e Shamsخواجه اگر تو همچو ما‌ بی‌خود و شوخ و مستییطوق قمر شکستیی فوق فلک نشستییکی دم کس شنیدیی یا غم کس کشیدیییا زر و سیم چید‌یی گر تو فنا پرستییبرجهیی به نیم شب با شه غیبِ خوش لقبساغر باده طرب بر سر غم شکستییای تو مدد حیات را از جهتِ زکات راطره دلربات را بر دل من ببستییعاشق مست از کجا شرم و شکست از کجا شنگ و وقیح بودیی گر گرو الستییی  ور ز شراب دنگیی کی پی نام و ننگیی ور تو چو من نهنگیی کی به درون شستییباز رسید مست ما داد قدح به دست ماگَر دهدی به دست تو شاد و فراخ دستییگَر قدحش بدیدیی چون قدحش پرید‌ییوز کف جام بخش او از کف خود برستیییوز رخ یوسفانه‌اش عقل شدی ز خانه‌اشبخت شدی مساعدش ساعد خود نخستییور تو به گاه خاستی پس تو چه سست پاستیور تو چو تیر راستی از پر کژ بجستییخامش کن اگر تو را از خمشان خبر بدیوقت کلام لالیی وقت سکوت هستییمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsای دل چو به دام او فتادیاز بند هزار دام رستیحافظ، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱۶Hafez Poem(Qazal)# 316, Divan e Qazaliatحافظ از جور تو حاشا که بگرداند رویمن از آن روز که در بند توام آزادممولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsرستی ز خمار هر دو عالمتا حشر ز دام دوست مستیبا پر بلی بلند می‌پرچون محرم گلشن الستی قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۱۷۲Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #172«…أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ ۖ قَالُوا بَلَىٰ ۛ…»«…آيا من پروردگارتان نيستم؟ گفتند: آرى…»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1470 مخزن آن دارد که مخزن ذات اوستهستی او دارد که با هستی عدوستمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۷۴۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2741, Divan e Shamsرو بر سر خم آسمان صافتا درد بدی بدی به پستیدولت همه سوی نیستی بودمی جوید ابلهش ز هستیگیرم که جمال دوست دیدیاز چشم ویش ندیده استیای یوسف عشق رو نمودیدست دو هزار مست خستیخامش که ز بحر بی‌نصیبیتا بسته نقشهای شستیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۴۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1456 هین قم اللیل که شمعی ای همامشمع اندر شب بود اندر قیام قرآن کریم، سوره مُزَّمِّل(۷۳)، آیه ۲Quran, Sooreh Al-Muzzammil(#73), Line #2« قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا.»« شب را زنده بدار، مگر اندكى را.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۲۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1232 نه تو اعطیناک کوثر خوانده‌ایپس چرا خشکی و تشنه مانده‌ایمگر تو آیه « کوثر را به تو عطا کردیم » را نخوانده ای؟ پس چرا خشکیده و لب تشنه مانده ای؟قرآن کریم، سوره کوثر(۱۰۸)، آیه ۳و۲Quran, Sooreh Al-Kawthar(#108), Line #2,3« فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ.» (۲)« پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن.»« إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ.» (۳)« كه بدخواه تو خود اَبتر است.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۵۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3573 تو خوش و خوبی و کان هر خوشیتو چرا خود منت باده کشیتاج کرمناست بر فرق سرتطوق اعطیناک آویز برتجوهرست انسان و چرخ او را عرضجمله فرع و پایه‌اند و او غرضای غلامت عقل و تدبیرات و هوشچون چنینی خویش را ارزان فروشمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۵۰۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1507 کاله معیوب بخریده بدمشکر کز عیبش پگه واقف شدممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۹۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #997 گم شد از بی شکر خوبی و هنرکه دگر هرگز نبیند زآن اثرخویشی و بی‌خویشی و شکر و ودادرفت زان سان که نیاردشان به یاد که اضل اعمالهم ای کافرانجستن کام ست از هر کامرانجز ز اهل شکر و اصحاب وفاکه مر ایشان راست دولت در قفادولت رفته کجا قوت دهددولت آینده خاصیت دهد مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #946 زآنکه بی شکری بود شوم و شنارمی برد بی شکر را در قعر نارگر توکل می‌کنی در کار کنکشت کن پس تکیه بر جبار کن مولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۹۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #938 سعی شکر نعمتش قدرت بودجبر تو انکار آن نعمت بود قرآن کریم، سوره ابراهیم(۱۴)، آیه۷Quran, Sooreh Al-Ibrahim(#14), Line #7« وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ.» « و پروردگارتان اعلام كرد كه اگر مرا سپاس گوييد، بر نعمت شما مى‌افزايم و اگر كفران كنيد، بدانيد كه عذاب من سخت است.»قرآن کریم، سوره سبا(۳۴)، آیه ۱۳Quran, Sooreh Saba(#34), Line #13«…وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ.»«…و اندكى از بندگان من سپاسگزارند.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #310 ناسپاسی و فراموشی تو یاد نآورد آن عسل نوشی تولاجرم آن راه بر تو بسته شدچون دل اهل دل از تو خسته شدزودشان دریاب و استغفار کنهمچو ابری گریه‌های زار کن مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۸۳۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1831 چون ترازوی تو کژ بود و دغاراست چون جویی ترازوی جزامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۲۶۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1266 این دو روزک را که زورت هست زودپرافشانی بکن از راه جوداین قدر تخمی که ماندستت ببازتا بروید زین دو دم عمر دراز تا نمردست این چراغ با گهرهین فتیلش ساز و روغن زودتر هین مگو فردا که فرداها گذشتتا بکلی نگذرد ایام کشت مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2459 کی فرستادی دمی بر آسماننیکیی کز پی نیآمد مثل آن مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1450 راست گفته است آن سپهدار بشرکه هر آنکه کرد از دنیا گذرمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۴۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2460 گر مراقب باشی و بیدار توبینی هر دم پاسخ کردار تو چون مراقب باشی و گیری رسنحاجتت ناید قیامت آمدن مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۴۵۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1451 نیستش درد و دریغ و غبن موت*بلکه هستش صد دریغ از بهر فوتکه چرا قبله نکردم مرگ رامخزن هر دولت و هر برگ راقبله کردم من همه عمر از حول ان خیالاتی که گم شد در اجلحسرت آن مردگان از مرگ نیستزانست کاندر نقش ها کردیم ایستما ندیدیم این که آن نقش است و کفکف ز دریا جنبد و یابد علف* حدیث« ما مِنْ أَحَدٍ يَمُوتُ إِلاّ نَدِمَ إِنْ كانَ مُحسِناً نَدِمَ اِنْ لا يَكُونَ ازْدادَ وَ إِنْ كانَ مُسيئاً نَدِمَ اَنْ لا يَكُونَ نُزِعَ.»« هیچکس نمیرد جز آنکه پشیمان شود. اگر نکوکار باشد از آن پشیمان گردد که چرا بر نکوکاری هایش نیفزود، و اگر بدکار باشد از آنرو پشیمان شود که چرا از تباهکاری بازش نداشته اند.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۵۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2056 زر به از جان ست پیش ابلهانزر نثار جان بود نزد شهانمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۰۵۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2058 حرص تازد بیهده سوی سرابعقل گوید نیک بین که آن نیست آب حرص غالب بود و زر چون جان شدهنعره عقل آن زمان پنهان شده مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۵۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #584 صد حکایت بشنود مدهوش حرصدر نیآید نکته ای در گوش حرصمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۶۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #65 هیچ در گوش کسی زایشان نرفتکین طمع آمد حجاب ژرف و زفتگوش را بندد طمع از استماعچشم را بندد غرض از اطلاعهمچنانکه آن جنین را طمع خونکآن غذای اوست در اوطان دوناز حدیث این جهان محجوب کردغیر خون او می‌نداند چاشت خوردمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۷۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4774 من چه کردم با تو زین گنج نفیستو چه کردی با من از خوی خسیسمن تو را ماهی نهادم در کنارکه غروبش نیست تا روز شماردر جزای آن عطای نور پاکتو زدی در دیده من خار و خاکمن تو را بر چرخ گشته نردبانتو شده در حرب من تیر و کماندرد غیرت آمد اندر شه پدیدعکس درد شاه اندر وی رسیدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۷۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1578 نحس شاگردی که با استاد خویشهمسری آغازد و آید به پیشبا کدام استاد استاد جهانپیش او یکسان هویدا و نهانچشم او ینظر بنور الله* شدهپرده‌های جهل را خارق بدهاز دل سوراخ چون کهنه گلیمپرده‌ای بندد به پیش آن حکیمپرده می‌خندد بر او با صد دهانهر دهانی گشته اشکافی بر آنگوید آن استاد مر شاگرد راای کم از سگ نیستت با من وفاخود مرا استا مگیر آهن‌گسلهمچو خود شاگرد گیر و کوردلنه از منت باری است در جان و روانبی منت آبی نمی‌گردد روان* حديث« اِتَّقُوا فَراسَةَ الْـمُؤمِنِ فَاَنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِاللهِ.»بترسید از زیرکی مؤمن که او با نور خدا می بیند.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۵۹۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1592 گر بدی با تو ورا خنده رضاصد هزاران گل شکفتی مر تو رامولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۹۱۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 914, Divan e Shamsز ناسپاسی ما بسته است روزن دلخدای گفت که انسان لربه لکنود قرآن کریم، سوره عادیات (۱۰۰)، آیه ۸-۶Quran, Sooreh Al-Adiyat(#100), Line #6-8«إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ.»(۶)« همانا آدمی نسبت به پروردگارش بسیار نا سپاس است.»«وَإِنَّهُ عَلَىٰ ذَٰلِكَ لَشَهِيدٌ.» (٧)« و او خود بر اين گواه است.»« وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ.» (٨)« و او سخت به مال (همانیدگی) دلبستگی دارد.»مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۸۹۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2895 شکر نعمت خوشتر از نعمت بودشکرباره کی سوی نعمت رودشکر جان نعمت و نعمت چو پوستز آنکه شکر آرد تو را تا کوی دوستنعمت آرد غفلت و شکر انتباهصید نعمت کن به دام شکر شاهمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2626 قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخره هر قبله باطل شویچون شود تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبله شناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیم ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرین

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi