Ganje Hozour audio Program #826 - a podcast by Parviz Shahbazi

from 2021-01-31T22:10:42.023393

:: ::

برنامه صوتی شماره ۸۲۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۳ اوت ۲۰۲۰ - ۱۴ مردادPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 415, Divan e Shamsتشنه‌یی بر لبِ جو بین که چه در خواب شُدستبر سَرِ گنج، گدا بین که چه پُرتاب(۱) شُدستای بسا خشک لَبا کز گِرهِ سِحْرِ کسیدر اَرَس(۲) بی‌خبر از آب چو دولاب شُدستچشمْ بَند اَر نَبُدی، که گروِ شمع شُدی؟کآفتابِ سحری ناسِخِ(۳) مهتاب شُدستترسَد اَر شمع نباشد بِنَبینَد مَه را  دلِ آن گول(۴) ازین ترس چو سیماب شُد‌ستچون سلیمانِ نهانست که دیوانْش دِلَست جانِ محجوب از او مَفخَرِ حُجّاب شُد‌ستای بَسا سنگ دِلا که حَجَرش لَعل شُدستای بَسا غوره درین مِعْصَره(۵) دوشاب(۶) شُدستاین چه مَشّاطه(۷) و گُلگونهٔ(۸) غیبست کزو     زعفرانی رُخِ عُشّاق چو عنّاب شُد‌ستچند عثمانِ پُر از شَرم که از مَستیِ اوچون عُمَر شَرم شکَن گشته و خَطّاب(۹) شُد‌ستطُرفه قَفّال(۱۰) کز اَنفاس کُند قُفل و کلیدمن دُکان بَستم کاو فاتحِ اَبْواب(۱۱) شُد‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3240 موج بر وی می‌زند بی ‌اِحتِراز(۱۲)خفته، پویان(۱۳) در بیابانِ درازخفته می‌بیند عطش های شدیدآب، اَقرَب مِنْهُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدآن شخص خفته، دچار عطش سختی شده، در حالی که آب از رگ قلبش به او نزدیکتر است.قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16«…وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»«…و ما از رگ قلب آدمی به او نزدیکتریم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1074 در سَرِ خود پیچ، هِلْ(۱۴) خیره‌سریرَو درِ دل زَن، چرا بر هر دری؟تا به زانویی میانِ آب‌ جوغافل از خود زین و آن تو آبْ جُوپیش آب و پس هم آبِ با مددچشمها را پیش، سَدّ و خَلْف(۱۵) سَدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #918 گر قَضا انداخت ما را در عذابکی رود آن خو و طبع مُستَطاب؟گر گدا گشتم، گدارو کی شوم؟ور لباسم کهنه گردد، من نُواَممولوی، دیوان شمس، ترجیعات، شماره ۲۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 23, Divan e Shamsگَر ساقیم حاضر بُدی، وز بادۀ او خوردَمیدر شرحِ چَشمِ جادُوَش صد سِحْرِ مطلق کردَمیگر خاطرِ اُشتُردِلَم(۱۶)، خوش شیرگیرِ(۱۷) او شدیشیرانِ نَر را این زمان در زیرِ زین آوردَمیزان ابرویِ چون سُنبلَش، زان ماهِ زیبا خَرمَنَشزین گاوِ تَن وارَستَمی، بر گِردِ گردون گَردَمیسَرمَست بیرون آیَمی از مجلسِ سلطانِ خودفرمان دِهِ هر شَهرَمی، دَرمان دِهِ هر دَردَمیگَر عُقدۀ این ساحره، از پایِ جانم واشُدیبر کوریِ هر رَهزَنی، صد رستم و صد مردمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1062, Divan e Shamsچون نبینم من جَمالَت، صد جهان خود دیده گیر(۱۸)چون حدیثِ تو نباشد، سِرِّ سِرّ بِشنیده گیرای که در خوابت ندیده آدم و ذُرّیَّتَش(۱۹)از که پُرسم وصفِ حُسنَت؟ از همه پرسیده گیرچون نباشم در وصالت، ای ز بینایان نهاندر بهشت و حور و دولت تا ابد باشیده(۲۰) گیرچون نبینم خشم و نازِ شِکَّرینَت هر دَمیبر سَرِ شاهانِ معنی مر مرا نازیده(۲۱) گیرچون فنا خواهد شدن این ساحِرۀ‌ دنیایِ دون(۲۲)تخت و بَخت و گنج و عالَم را به من بخشیده گیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2721 روز روشن، هر که او جوید چراغعین جُستن، کوریش دارد بَلاغ(۲۳)ور نمی‌بینی، گمانی برده‌ایکه صباح ست و، تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت، فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن: روز کو؟خویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جَذوبِ(۲۴) رحمت استوین نشان جستن، نشان علّت استاَنْصِتُوا(۲۵) بپذیر، تا بر جانِ توآید از جانان، جزای اَنْصِتُوا*گر نخواهی نُکس(۲۶)، پیش این طبیببر زمین زن زرّ و سَر را ای لَبیب(۲۷)* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3779 ما همه مرغابیانیم ای غلامبَحر می‌داند زبانِ ما تمامپس سلیمان، بَحر آمد، ما چو طَیر(۲۸)در سلیمان تا ابد داریم سَیربا سلیمان، پای در دریا بنهتا چو داود آب، سازد صد زرهآن سلیمان، پیشِ جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکیّ و فضولاو به پیشِ ما و ما از وی مَلول(۲۹)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغانِ مُنازِع(۳۰)، بازواربشنوید این طبلِ بازِ شهریارز اختلاف خویش، سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحَیْثُ ما کُنْتُم فَوَلُّوا وَجْهَکُمنَحْوَهُ هذا الَّذی لَمْ یَنْهَکُمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3354 گرچه دوری، دور می‌جنبان تو دُمحَیثُ ما کُنتُم فَوَلُّوا وَجهَکُمگر چه در ذهن هستی و از او دوری، از دور دُم آشنایی با او (از جنس او بودن) را به حرکت در آر. به این آیه قرآن توجه کن که می گوید: در هر جا که هستی رو به او کن.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۴۴Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #144« قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚفَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»« نگريستنت را به اطراف آسمان مى‌بينيم. تو را به سوى قبله‌اى كه مى‌پسندى مى‌گردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مى‌دانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مى‌كنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3746 کورْ مرغانیم و بس ناساختیمکآن سُلیمان را دَمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1532 بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شَبَه ‌ش(۳۱) دُر گردد و او یَم(۳۲) شودز آن جِرایِ(۳۳) خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اِجری‌گاه(۳۴) شدز آن جِرای روح چون نُقصان(۳۵) شودجانش از نُقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سَمَن‌زارِ(۳۶) رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3703 شهوت ناری براندن کم نشداو بماندن کم شود بی هیچ بدتا که هیزم می‌نهی بر آتشیکی بمیرد آتش از هیزم‌کشیچونکه هیزم باز گیری، نار مردزآنکه، تقوی آب سوی نار بردکی سیه گردد به آتش رویِ خوب؟کو نَهد گُل گونه از تَقوَی القُلوب؟روی خوب و زیبا کی از آتش، سیاه می گردد؟ آنکه تقوی قلب را بر روی باطن خود بگذارد و رخسار روح را با سرخاب تقوا، رنگین و زیبا کند، کی این باطن از آتش و دود شهوات، سیاه می گردد؟قرآن کریم، سوره حج ّ(۲۲)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #32« وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.»« و هرکه محترم داند شعائر خدا را بدان که این کار از تقوای دل سرچشمه می گیرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2484, Divan e Shamsعاشقِ مست از کجا؟ شَرم و شکست از کجا؟شَنگ(۳۷) و وَقیح(۳۸) بودیی، گَر گِروِ اَلَستیییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1639 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکُلُّ اَصْباحٍ لَنا شَأْنٌ جدیدکُلُّ شَیءٍ عَنْ مُرادی لا یَحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیرِ این دُکّانِ تو، مدفون دو کانهست این دکّان کِرایی، زود باشتیشه بستان و تَکَش(۳۹) را می‌تراشتا که تیشه ناگهان بر کان نهیاز دکان و پاره‌دوزی وارهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2555 ای ز نسل پادشاه کامیاربا خود آ، زین پاره‌دوزی ننگ دارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣١٨٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3189 « در بیانِ آنکه شه‌زاده آدمی بچّه است، خلیفهٔ خداست، پدرش آدم صفی، خلیفهٔ حق مسجودِ ملایک و آن کمپیرِ کابلی، دنیاست که آدمی‌بچّه را از پدر ببُرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده.»ای برادر دان که شَه‌زاده توییدر جهانِ کهنه، زاده از نوییکابلیِّ جادو این دنیاست کوکرد مردان را اسیرِ رنگ و بوچون در افکندت درین آلوده روذ(۴۰)دم به دم می‌خوان و می‌دَم قُلْ اَعْوذ(۴۱)تا رهی زین جادویّ و زین قَلَق(۴۲)اِستعاذَت(۴۳) خواه از ربُّ الْفَلَق(۴۴)*زان نَبی دُنیات را سَحّاره(۴۵) خواند**کو به افسون خلق را در چَه، نشاندهین فسونِ گرم دارد گَنده پیرکرده شاهان را دَمِ گرمش اسیردر درونِ سینه نَفّاثات(۴۶) اوستعُقده‌هایِ سِحر را اثبات اوستساحرهٔ دنیا قوی دانا زنی ستحَلِّ سِحرِ او به پای عامه نیستور گشادی عَقدِ او را عقل هاانبیا را کی فرستادی خدا؟هین طلب کن خوشْ‌دَمی عَقده‌گشارازدانِ یَفعَلُ الله ما یَشا***همچو ماهی بسته استَت او به شَست(۴۷)شاهزاده مانْد سالیّ و تو شصتشصت سال از شَستِ او در مِحنَتی(۴۸)نه خوشی، نه بر طریقِ سُنتیفاسقی(۴۹) بدبخت، نه دنیات خوبنه رهیده از وبال(۵۰) و از ذُنوب(۵۱)نفخِ(۵۲) او، این عُقده‌ها را سخت کردپس طلب کُن نَفخهٔ خَلّاقِ فَردتا نَفَختُ فیهِ(۵۳) مِن رُوحی تو را*۴وا رهانَد زین و گوید: برتر آجز به نفخِ حق نسوزد نفخِ سِحرنفخِ قهرست این و آن دَم، نفخِ مِهررحمتِ او سابق است از قهرِ اوسابقی خواهی، بَرو سابِق بِجوتا رسی اندر نفوسِ زُوِّجَت*۵کِای شهِ مَسحور(۵۴)، اینک مَخرَجتبا وجودِ زال نایَد اِنحلال(۵۵)در شَبیکه(۵۶) و در برِ آن پُردَلال(۵۷)نه بگفتست آن سِراجِ(۵۸) اُمَّتاناین جهان و آن جهان را ضَرَّتان(۵۹)پس وصالِ این، فراقِ آن بُوَدصحّتِ این تَن، سَقامِ(۶۰) جان بُوَدسخت می‌آید فِراقِ این مَمَرّ(۶۱)پس فِراقِ آن مَقَر(۶۲)، دان سخت ‌ترچون فِراقِ نقش، سخت آید تو راتا چه سخت آید ز نقاشش جداای که صبرت نیست از دنیای دُون(۶۳)چونت صبرست از خدا؟ ای دوست، چون؟چونکه صبرت نیست زین آبِ سیاهچون صَبوری داری از چشمهٔ اله؟چونکه بی این شَرب، کم داری سکونچون ز اَبراری(۶۴) جدا وَز یَشرَبُون(۶۵)؟*۶گر ببینی یک نَفَس حُسنِ وَدود(۶۶)اندر آتش افکنی جان و وجودجیفه(۶۷) بینی بعد از آن این شُرب راچون ببینی کَرّ و فَرِّ(۶۸) قُرب(۶۹) راهم‌چو شه‌زاده رسی در یارِ خویشپس برون آری ز پا تو خارِ خویشجهد کن، در بی‌خودی خود را بیابزودتر، واللهُ اَعلَم بِالصَّواب« در راه  خدا چنان بکوش که به مرتبه بی خویشی رسی، و در مرتبه بی خویشی، منِ حقیقی خود را هر چه سریعتر بیابی. و خدا به راستی و درستی داناتر است.»هر زمانی، هین مشو با خویش جفتهر زمان چون خر در آب و گِل مَیُفتاز قُصورِ چشم باشد آن عِثار(۷۰)که نبیند شیب و بالا کورواربوی پیراهانِ یوسف کن سَنَد(۷۱)زآنکه بویش چشم، روشن می‌کندصورتِ پنهان و آن نورِ جَبینکرده چشمِ انبیا را دوربیننورِ آن رخسار، برهاند ز نارهین مشو قانع به نورِ مُستَعار(۷۲)چشم را این نور، حالی‌بین کندجسم و عقل و روح را گَرگین(۷۳) کندصورتش نورست و در تحقیق، نارگر ضیا خواهی دو دست از وی بداردَم به دَم در رُو فُتد هر جا رَوَددیده و جانی که حالی‌بین بُوَددُور بیند دوربینِ بی‌هنرهمچنانکه دُور دیدن خواب درخفته باشی بر لبِ جو خُشک‌لبمی‌دوی سوی سراب، اندر طلبدور می‌بینی سَراب و می‌دویعاشقِ آن بینشِ خود می‌شویمی‌زنی در خواب با یاران تو لافکه منم بینادل و پَرده‌شکاف(۷۴)نَک بدآن سو آب دیدم، هین شتابتا رویم آنجا و، آن باشد سَرابهر قدم زین آب تازی دورتردَو دَوان سوی سَرابِ با غَرَر(۷۵)عینِ آن عَزمت، حجابِ این شدهکه به تو پیوسته است و آمدهبس کسا، عزمی به جایی می‌کنداز مقامی، کان غرض در وی بُوَددید و لافِ خفته، می‌ناید به کارجز خیالی نیست، دست از وی بدارخوابناکی، لیک هم بر راه خُسپ(۷۶)اَلله اَلله بر رَهِ الله خُسپتا بُوَد که سالِکی بر تو زنداز خیالاتِ نُعاست(۷۷) بَرکَنَدخفته را گر فکر گردد همچو مویاو از آن دقت نیابد راهِ کویفکرِ خفته گر دوتا و گر سه‌تاستهم خطا اندر خطا اندر خطاستموج بر وی می‌زند بی ‌اِحتِرازخفته، پویان در بیابانِ درازخفته می‌بیند عطش های شدیدآب، اَقرَب مِنْهُ مِنْ حَبْلِ الْوَریدآن شخص خفته، دچار عطش سختی شده، در حالی که آب از رگ قلبش به او نزدیکتر است.* قرآن کریم، سوره فلق(۱۱۳)، آیه ۵-۱Quran, Sooreh Al-Falaq(#113), Line #1-5« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » (١)« بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم،»« مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ » (٢)« از شر آنچه بيافريده است،»« وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ » (٣)« و از شر شب چون درآيد،»« وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ » (۴)« و از شر جادوگرانى كه در گره‌ها افسون مى‌دمند،»« وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ » (۵)« از شر حسود چون رشك مى‌ورزد.»** حدیث« احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»« بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»*** قرآن کریم، سوره آل عمران(٣)، آیه ۴٠Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #40«... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«… بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»*۴ قرآن کریم، سوره حِجْر(١۵)، آیه ٢٩  Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»« چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.»*۵ قرآن کریم، سوره تکویر(۸۱)، آیه ۷Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #7« وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.»« و چون روحها با تنها قرين گردند.»*۶ قرآن کریم، سوره دهر(انسان)(۷۶)، آیه ۵Quran, Sooreh Al-Insan(#76), Line #5« إِنَّ الَاْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا.»« همانا نوشند نیکان از جامی لبریز که آمیغِ آن عطرآگین است.»((۱) پُرتاب: بیقرار، آشفته، خشمگین(۲) اَرَس: مطلقا رود(۳) ناسِخ: باطل کننده، نسخ کننده(۴) گول: نادان، ابله(۵) مِعْصَره: دستگاهی که با آن آب میوه می‌گرفتند.(۶) دوشاب: شیره انگور(۷) مَشّاطه: آرایشگر زنی که حرفۀ او آرایش کردن زنان دیگر است. شانه کننده(۸) گُلگونه: سُرخاب، وسیله آرایش زنان(۹) خَطّاب: بسیار خطاب کننده، لقب، عنوان. لقب عُمَر دوّمین خلیفه اسلام.(۱۰) قَفّال: قفل ساز(۱۱) اَبْواب: جمعِ باب به معنی درها، بابها، مَدخَلها(۱۲) اِحتِراز: پرهیز کردن، ملاحظه(۱۳) پویان: پوینده، در تکاپو(۱۴) هِلْیدن: رها کردن، ترک کردن(۱۵) خَلْف: پشتِ سر، عقب(۱۶) اُشتُردل: بددل، ترسو، کینه جو(۱۷) شیرگیر: به مجاز شجاع، دلیر، مست، پُر زور(۱۸) انگاشتن: فرض کردن، گمان کردن. گیر: فرض کن، تصوّر کن(۱۹) ذُریَّه: نسل، فرزندان(۲۰) باشیده: مقیم، ساکن(۲۱) نازیده: خرامان، با ناز و نخوت(۲۲) دون: پست، فرومایه(۲۳) بَلاغ:‌ دلالت، برهان و دلیل، پیام رسانی و کفایت کردن(۲۴) جَذوب: بسیار کِشنده، بسیار جذب کننده(۲۵) اَنْصِتُوا: خاموش باشید(۲۶) نُکس: عود کردن بیماری(۲۷) لَبیب: خردمند، عاقل(۲۸) طَیر: پرنده(۲۹) مَلول: افسرده، اندوهگین(۳۰) مُنازع: نزاع کننده، ستیزه گر(۳۱) شَبَه: شَبَه یا شَبَق، نوعی سنگ سیاه و برّاق(۳۲) یَم: دریا(۳۳) جِرا: نفقه، مواجب، مستمری(۳۴) اِجری‌گاه: در اینجا پیشگاه الهی(۳۵) نُقصان: کمی، کاستی، زیان(۳۶) سَمَن‌زار: باغ یاسمن و جای انبوه از درخت یاسمن، آنجا که سَمَن رویَد.(۳۷) شَنگ: شوخ و شاد، شنگول(۳۸) وَقیح: بی شرم، بی حیا(۳۹) تک: ته، قعر، عمق(۴۰) روذ: رود(۴۱) قُلْ اَعْوذُ: بگو پناه میبرم(۴۲) قَلَق: اضطراب و پریشانی(۴۳) اِستعاذه: پناه گرفتن، پناه بردن(۴۴) ربُّ الْفَلَق: پروردگار بامداد، پروردگار آفریدگان(۴۵) سَحّاره: بسیار جادو کننده(۴۶) نَفّاثات: جمعِ نفاثه، به معنی بسیار دمنده.(۴۷) شَست: قلّاب ماهیگیری(۴۸) مِحنَت: درد، رنج(۴۹) فاسق: گناهکار، تباهکار(۵۰) وَبال: سختی، عذاب(۵۱) ذُنوب: جمعِ ذَنب، به معنی گناه(۵۲) نَفخ: دَم، نفَس(۵۳) نَفَختُ فیه: دمیدم در او(۵۴) مَسحور: سِحرزده، جادو شده(۵۵) اِنحلال: گشوده شدن گِره(۵۶) شَبیکه: دام و کمند(۵۷) دَلال: ناز و کرشمه(۵۸) سِراج: چراغ(۵۹) ضَرَّة: هَوُو(۶۰) سَقام: بيماری، دردمندی(۶۱) مَمَرّ: محل عبور(۶۲) مَقَر: محل قرار گرفتن(۶۳)‌ دُون: پست، نازل(۶۴) اَبرار: نیکان(۶۵) یَشرَبُون: می نوشند(۶۶) وَدود: بسیار مهربان و دوستدار، از نامهای خداوند(۶۷) جیفه: مردار(۶۸) کَرّ و فَرّ: شکوه و جلال(۶۹) قُرب: نزدیکی(۷۰) عِثار: لغزش(۷۱) سَنَد: تکیه گاه(۷۲) مُستَعار: عاریه گرفته شده، غیر اصیل(۷۳) گَرگین: کچل، گَر(۷۴) پَرده‌شکاف: شکافنده پرده و حجاب(۷۵) غَرَر: در معرض نابودی قرار دادن، با غَرَر: هلاک کننده(۷۶) خُسپیدن: خوابیدن(۷۷) نُعاس:‌ چرت، خواب************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۴۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 415, Divan e Shamsتشنه‌یی بر لب جو بین که چه در خواب شدستبر سر گنج گدا بین که چه پرتاب شدستای بسا خشک لبا کز گره سحر کسیدر ارس بی‌خبر از آب چو دولاب شدستچشم بند ار نبدی که گرو شمع شدیکآفتاب سحری ناسخ مهتاب شدستترسد ار شمع نباشد بنبیند مه را  دل آن گول ازین ترس چو سیماب شد‌ستچون سلیمان نهانست که دیوانش دلست جان محجوب از او مفخر حجاب شد‌ستای بسا سنگ دلا که حجرش لعل شدستای بسا غوره درین معصره دوشاب شدستاین چه مشاطه و گلگونه غیبست کزو     زعفرانی رخ عشاق چو عناب شد‌ستچند عثمان پر از شرم که از مستی اوچون عمر شرم شکن گشته و خطاب شد‌ستطرفه قفال کز انفاس کند قفل و کلیدمن دکان بستم کاو فاتح ابواب شد‌ستمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۳۲۴۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3240 موج بر وی می‌زند بی ‌احترازخفته پویان در بیابان درازخفته می‌بیند عطش های شدیدآب اقرب منه من حبل الوریدآن شخص خفته، دچار عطش سختی شده، در حالی که آب از رگ قلبش به او نزدیکتر است.قرآن کریم، سوره ق(۵۰)، آیه ۱۶Quran, Sooreh Qaaf(#50), Line #16«…وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ.»«…و ما از رگ قلب آدمی به او نزدیکتریم.»مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۷۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1074 در سر خود پیچ هل خیره‌سریرو در دل زن چرا بر هر دریتا به زانویی میان آب‌ جوغافل از خود زین و آن تو آب جوپیش آب و پس هم آب با مددچشمها را پیش سد و خلف سدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۴۳۲۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #4323 بر سر گنج از گدایی مرده‌امزانک اندر غفلت و در پرده‌اممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۹۱۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #918 گر قضا انداخت ما را در عذابکی رود آن خو و طبع مستطابگر گدا گشتم گدارو کی شومور لباسم کهنه گردد من نواممولوی، دیوان شمس، ترجیعات، شماره ۲۳ Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Tarjiaat)# 23, Divan e Shamsگر ساقیم حاضر بدی وز باد او خوردمیدر شرح چشم جادوش صد سحر مطلق کردمیگر خاطر اشتردلم خوش شیرگیر او شدیشیران نر را این زمان در زیر زین آوردمیزان ابروی چون سنبلش زان ماه زیبا خرمنشزین گاو تن وارستمی بر گرد گردون گردمیسرمست بیرون آیمی از مجلس سلطان خودفرمان ده هر شهرمی درمان ده هر دردمیگر عقدۀ این ساحره از پای جانم واشدیبر کوری هر رهزنی صد رستم و صد مردمیمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱۰۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1062, Divan e Shamsچون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیرچون حدیث تو نباشد سر سر بشنیده گیرای که در خوابت ندیده آدم و ذریتشاز که پرسم وصف حسنت از همه پرسیده گیرچون نباشم در وصالت ای ز بینایان نهاندر بهشت و حور و دولت تا ابد باشیده گیرچون نبینم خشم و ناز شکرینت هر دمیبر سر شاهان معنی مر مرا نازیده گیرچون فنا خواهد شدن این ساحر‌ دنیای دونتخت و بخت و گنج و عالم را به من بخشیده گیرمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۲۷۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #2721 روز روشن هر که او جوید چراغعین جستن کوریش دارد بلاغور نمی‌بینی گمانی برده‌ایکه صباح ست و تو اندر پرده‌ایکوری خود را مکن زین گفت فاشخامش و در انتظار فضل باشدر میان روز گفتن روز کوخویش رسوا کردن است ای روزجوصبر و خاموشی جذوب رحمت استوین نشان جستن نشان علت استانصتوا بپذیر تا بر جان توآید از جانان جزای انصتوا*گر نخواهی نکس پیش این طبیببر زمین زن زر و سر را ای لبیب* قرآن کریم، سوره اعراف(۷)، آیه ۲۰۴Quran, Sooreh Al-A'raaf(#7), Line #204«… وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.»«... خاموشی گزینید، باشد که از لطف و رحمت پروردگار برخوردار شوید.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۷۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3779 ما همه مرغابیانیم ای غلامبحر می‌داند زبان ما تمامپس سلیمان بحر آمد ما چو طیردر سلیمان تا ابد داریم سیربا سلیمان پای در دریا بنهتا چو داود آب سازد صد زرهآن سلیمان پیش جمله حاضرستلیک غیرت چشم‌بند و ساحرستتا ز جهل و خوابناکی و فضولاو به پیش ما و ما از وی ملولمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3743 جمله مرغان منازع بازواربشنوید این طبل باز شهریارز اختلاف خویش سوی اتحادهین ز هر جانب روان گردید شادحیث ما کنتم فولوا وجهکمنحوه هذا الذی لم ینهکمدر هر وضعیتی هستید روی خود را به سوی آن وحدت و یا آن سلیمان بگردانید که این چیزی است که خدا شما را از آن باز نداشته است.مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۳۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3354 گرچه دوری دور می‌جنبان تو دمحیث ما کنتم فولوا وجهکمگر چه در ذهن هستی و از او دوری، از دور دُم آشنایی با او (از جنس او بودن) را به حرکت در آر. به این آیه قرآن توجه کن که می گوید: در هر جا که هستی رو به او کن.قرآن کریم، سوره بقره (۲)، آیه ۱۴۴Quran, Sooreh Al-Baqarah(#2), Line #144« قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚفَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَإِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.»« نگريستنت را به اطراف آسمان مى‌بينيم. تو را به سوى قبله‌اى كه مى‌پسندى مى‌گردانيم. پس روى به جانب مسجدالحرام كن. و هر جا كه باشيد روى بدان جانب كنيد. اهل كتاب مى‌دانند كه اين دگرگونى به حق و از جانب پروردگارشان بوده است. و خدا از آنچه مى‌كنيد غافل نيست.»مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۴۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #3746 کور مرغانیم و بس ناساختیمکآن سلیمان را دمی نشناختیممولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۵۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #1532 بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دوربا سلیمان باش و دیوان را مشورمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۶۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1860 شاد آن صوفی که رزقش کم شودآن شبه ‌ش در گردد و او یم شودز آن جرای خاص هر که آگاه شداو سزای قرب و اجری‌گاه شدز آن جرای روح چون نقصان شودجانش از نقصان آن لرزان شودپس بداند که خطایی رفته استکه سمن‌زار رضا آشفته استمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۷۰۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #3703 شهوت ناری براندن کم نشداو بماندن کم شود بی هیچ بدتا که هیزم می‌نهی بر آتشیکی بمیرد آتش از هیزم‌کشیچونکه هیزم باز گیری نار مردزآنکه تقوی آب سوی نار بردکی سیه گردد به آتش روی خوبکو نهد گل گونه از تقوی القلوبروی خوب و زیبا کی از آتش، سیاه می گردد؟ آنکه تقوی قلب را بر روی باطن خود بگذارد و رخسار روح را با سرخاب تقوا، رنگین و زیبا کند، کی این باطن از آتش و دود شهوات، سیاه می گردد؟قرآن کریم، سوره حج ّ(۲۲)، آیه ۳۲Quran, Sooreh Al-Hajj(#22), Line #32« وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ.»« و هرکه محترم داند شعائر خدا را بدان که این کار از تقوای دل سرچشمه می گیرد.»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۲۴۸۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 2484, Divan e Shamsعاشق مست از کجا شرم و شکست از کجاشنگ و وقیح بودیی گر گرو الستیییمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۶۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1639 هر زمان دل را دگر میلی دهمهرنفس بر دل دگر داغی نهمکل اصباح لنا شأن جدیدکل شیء عن مرادی لا یحیددر هر بامداد کاری تازه داریم، و هیچ کاری از حیطه مشیت من خارج نمی شود.قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۲۹Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #29« يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ.»« هر که در آسمان ها و زمین است از او درخواست [حاجت] می کند، او هر روز در کاری است.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2550 پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکانزیر این دکان تو مدفون دو کانهست این دکان کرایی زود باشتیشه بستان و تکش را می‌تراشتا که تیشه ناگهان بر کان نهیاز دکان و پاره‌دوزی وارهیمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۲۵۵۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #2555 ای ز نسل پادشاه کامیاربا خود آ زین پاره‌دوزی ننگ دارمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ٣١٨٩Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #3189 « در بیانِ آنکه شه‌زاده آدمی بچّه است، خلیفهٔ خداست، پدرش آدم صفی، خلیفهٔ حق مسجودِ ملایک و آن کمپیرِ کابلی، دنیاست که آدمی‌بچّه را از پدر ببُرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده.»ای برادر دان که شه‌زاده توییدر جهان کهنه زاده از نوییکابلی جادو این دنیاست کوکرد مردان را اسیر رنگ و بوچون در افکندت درین آلوده روذدم به دم می‌خوان و می‌دم قل اعوذتا رهی زین جادوی و زین قلقاستعاذت خواه از رب الفلق*زان نبی دنیات را سحاره خواند**کو به افسون خلق را در چه نشاندهین فسون گرم دارد گنده پیرکرده شاهان را دم گرمش اسیردر درون سینه نفاثات اوستعقده‌های سحر را اثبات اوستساحره دنیا قوی دانا زنی ستحل سحر او به پای عامه نیستور گشادی عقد او را عقل هاانبیا را کی فرستادی خداهین طلب کن خوش‌دمی عقده‌گشارازدان یفعل الله ما یشا***همچو ماهی بسته استت او به شستشاهزاده ماند سالی و تو شصتشصت سال از شست او در محنتینه خوشی نه بر طریق سنتیفاسقی بدبخت نه دنیات خوبنه رهیده از وبال و از ذنوبنفخ او این عقده‌ها را سخت کردپس طلب کن نفخه خلاق فردتا نفخت فیه من روحی تو را*۴وا رهاند زین و گوید برتر آجز به نفخ حق نسوزد نفخ سحرنفخ قهرست این و آن دم نفخ مهررحمت او سابق است از قهر اوسابقی خواهی برو سابق بجوتا رسی اندر نفوس زوجت*۵کای شه مسحور اینک مخرجتبا وجود زال ناید انحلالدر شبیکه و در بر آن پردلالنه بگفتست آن سراج امتاناین جهان و آن جهان را ضرتانپس وصال این فراق آن بودصحت این تن سقام جان بودسخت می‌آید فراق این ممرپس فراق آن مقر دان سخت ‌ترچون فراق نقش سخت آید تو راتا چه سخت آید ز نقاشش جداای که صبرت نیست از دنیای دونچونت صبرست از خدا ای دوست چونچونکه صبرت نیست زین آب سیاهچون صبوری داری از چشمه الهچونکه بی این شرب، کم داری سکونچون ز ابراری جدا وز یشربون*۶گر ببینی یک نفس حسن ودوداندر آتش افکنی جان و وجودجیفه بینی بعد از آن این شرب راچون ببینی کر و فر قرب راهم‌چو شه‌زاده رسی در یار خویشپس برون آری ز پا تو خار خویشجهد کن در بی‌خودی خود را بیابزودتر والله اعلم بالصواب« در راه  خدا چنان بکوش که به مرتبه بی خویشی رسی، و در مرتبه بی خویشی، منِ حقیقی خود را هر چه سریعتر بیابی. و خدا به راستی و درستی داناتر است.»هر زمانی، هین مشو با خویش جفتهر زمان چون خر در آب و گل میفتاز قصور چشم باشد آن عثارکه نبیند شیب و بالا کورواربوی پیراهان یوسف کن سندزآنکه بویش چشم روشن می‌کندصورت پنهان و آن نور جبینکرده چشم انبیا را دوربیننور آن رخسار برهاند ز نارهین مشو قانع به نور مستعارچشم را این نور حالی‌بین کندجسم و عقل و روح را گرگین کندصورتش نورست و در تحقیق نارگر ضیا خواهی دو دست از وی بداردم به دم در رو فتد هر جا روددیده و جانی که حالی‌بین بوددور بیند دوربین بی‌هنرهمچنانکه دور دیدن خواب درخفته باشی بر لب جو خشک‌لبمی‌دوی سوی سراب اندر طلبدور می‌بینی سراب و می‌دویعاشق آن بینش خود می‌شویمی‌زنی در خواب با یاران تو لافکه منم بینادل و پرده‌شکافنک بدآن سو آب دیدم هین شتابتا رویم آنجا و آن باشد سرابهر قدم زین آب تازی دورتردو دوان سوی سراب با غررعین آن عزمت حجاب این شدهکه به تو پیوسته است و آمدهبس کسا عزمی به جایی می‌کنداز مقامی کان غرض در وی بوددید و لاف خفته می‌ناید به کارجز خیالی نیست دست از وی بدارخوابناکی لیک هم بر راه خسپالله الله بر ره الله خسپتا بود که سالکی بر تو زنداز خیالات نعاست برکندخفته را گر فکر گردد همچو مویاو از آن دقت نیابد راه کویفکر خفته گر دوتا و گر سه‌تاستهم خطا اندر خطا اندر خطاستموج بر وی می‌زند بی ‌احتِرازخفته پویان در بیابان درازخفته می‌بیند عطش های شدیدآب اقرب منه من حبل الوریدآن شخص خفته، دچار عطش سختی شده، در حالی که آب از رگ قلبش به او نزدیکتر است.* قرآن کریم، سوره فلق(۱۱۳)، آیه ۵-۱Quran, Sooreh Al-Falaq(#113), Line #1-5« قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ » (١)« بگو: به پروردگار صبحگاه پناه مى‌برم،»« مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ » (٢)« از شر آنچه بيافريده است،»« وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ » (٣)« و از شر شب چون درآيد،»« وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ » (۴)« و از شر جادوگرانى كه در گره‌ها افسون مى‌دمند،»« وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ » (۵)« از شر حسود چون رشك مى‌ورزد.»** حدیث« احْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا أَسْحَرُ مِنْ هَارُوتَ وَمَارُوتَ.»« بپرهیزید از دنیا که همانا دنیا جادوگرتر از هاروت و ماروت است.»*** قرآن کریم، سوره آل عمران(٣)، آیه ۴٠Quran, Sooreh Al-i-Imran(#3), Line #40«... كَذَٰلِكَ اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ.»«… بدان سان كه خدا هر چه بخواهد مى كند.»*۴ قرآن کریم، سوره حِجْر(١۵)، آیه ٢٩  Quran, Sooreh Al-Hijr(#15), Line #29« فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ.»« چون آفرينشش را به پايان بردم و از روح خود در آن دميدم، در برابر او به سجده بيفتيد.»*۵ قرآن کریم، سوره تکویر(۸۱)، آیه ۷Quran, Sooreh At-Takwir(#81), Line #7« وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ.»« و چون روحها با تنها قرين گردند.»*۶ قرآن کریم، سوره دهر(انسان)(۷۶)، آیه ۵Quran, Sooreh Al-Insan(#76), Line #5« إِنَّ الَاْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا.»« همانا نوشند نیکان از جامی لبریز که آمیغِ آن عطرآگین است.»

Further episodes of Ganj e Hozour Programs

Further podcasts by Parviz Shahbazi

Website of Parviz Shahbazi