Ganje Hozour audio Program #836 - a podcast by Parviz Shahbazi
from 2021-01-31T22:10:42.023393
برنامه صوتی شماره ۸۳۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازی۱۳۹۹ تاریخ اجرا: ۱۳ اکتبر ۲۰۲۰ - ۲۳ مهرPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهنسخه کوچکتر مناسب جهت پرینتمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 800, Divan e Shamsگر نَخُسبی ز تواضُع شَبَکی(۱)، جان! چه شود؟ور نَکوبی به دُرشتی درِ هجران چه شود؟ور به یاری و کریمی شَبَکی روز آریاز برای دل پُرآتشِ یاران چه شود؟ ور دو دیده به تماشایِ تو روشن گرددکوریِ دیدهٔ ناشستهٔ شیطان چه شود؟ور بگیرد ز بهاران و ز نوروزِ رُختهمه عالَم گُل و اشکوفه و ریحان چه شود؟آبِ حیوان(۲) که نهفتهست و در آن تاریکیستپُر شود شهر و کُهستان(۳) و بیابان چه شود؟ور بپوشند و بیابند یکی خلعتِ(۴) نواین غلامان و ضعیفان ز تو سلطان چه شود؟ور سواره تو بِرانی سویِ میدان آییتا شود گوشهٔ هر سینه چو میدان چه شود؟دلِ ما هست پریشان، تَنِ تیره شده جمعصاف اگر جمع شود، تیره پریشان چه شود؟به ترازو کم از آنیم که مه با ما نیستبهرِ ما گر برود ماه به میزان چه شود؟چو عزیر(۵) و خَرِ او را به دَمی جان بخشیدگر خرِ نَفْس شود لایقِ جولان(۶) چه شود؟بر سرِ کویِ غَمت جانِ مرا صومعه یی استگر نباشد قدمش بر کُهِ لبنان(۷) چه شود؟هین خمش باش و بیندیش از آن جانِ غیور(۸)جمع شو، گر نَبُوَد حرفِ پریشان چه شود؟مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1, Divan e Shamsدر سینهها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #364 کُنتُ کَنزاً رَحْمَةً مَخْفِیَّةًفَابْتَعَثْتُ اُمَةً مَهدیَّةًمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.هر کراماتی که میجویی به جاناو نمودت تا طمع کردی در آنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #373 چون بگریانم، بجوشد رحمتمآن خروشنده بنوشد نعمتم گر نخواهم داد، خود ننمایَمَشچونش کردم بسته دل، بگشایمشرحمتم موقوفِ آن خوش گریههاستچون گریست، از بحرِ رحمت موج خاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن دِرَم دادن، سَخی(۹) را لایق استجان سپردن خود سَخایِ عاشق استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 هر که خواهد همنشینیِّ خداتا نشیند در حضورِ اولیااز حضورِ اولیا گر بِسکُلی(۱۰)تو هلاکی ز آنکه جزوِ بی کُلیهر که را دیو از کریمان وا بَرَدبی کَسَش یابد، سرش را او خَورَدیک بَدَست(۱۱) از جمع رفتن یک زمانمکرِ شیطان باشد، این نیکو بدان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #315 گوش دار، ای اَحْوَل اینها را بهوشدارویِ دیده بکَش از راهِ گوشپس کلامِ پاک در دل های کور*مینپاید، میرود تا اصلِ نوروآن فسونِ دیو در دل هایِ کژمیرود چون کفشِ کژ در پایِ کژ* حدیثحکمت راهرجا که هست بگیر زیرا که حکمت در سینه منافق آنقدر می جنبد که سرانجام در سینه مومن جای گیرد. مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3159 لیک من آن ننگرم، رحمت کنمرحمتم پُرّست، بر رحمت تنمننگرم عهدِ بَدت، بِدْهم عطااز کَرَم، این دَم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2626 قبله را چون کرد دستِ حق عَیانپس، تَحَرّی(۱۲) بعد ازین مَردود دانهین بگردان از تَحَرّی رو و سَرکه پدید آمد مَعاد و مُستَقَرّ(۱۳)یک زمان زین قبله گر ذاهِل(۱۴) شویسُخره(۱۵) هر قبله باطل شویچون شود تمییزدِه(۱۶) را ناسپاسبِجهَد از تو خَطرَتِ(۱۷) قبله شناسگر ازین انبار خواهی بِرّ(۱۸) و بُر(۱۹)نیم ساعت هم ز همدردان مَبُرکه در آن دم که بِبُرّی زین مُعین(۲۰)مبتلی گردی تو با بِئسَ الْقَرین(۲۱)مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2730 گفت: غیرِ راستی نَرْهانَدَتداد، سویِ راستی میخوانَدَتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قَرین(۲۲) بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان، صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکمِ حق گُسترد بهر ما بِساطکه بگویید از طریقِ اِنبساط هرچه آید بر زبانْتان بیحذرهمچو طفلانِ یگانه با پدر زآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمت من بر غضب، هم سابق است مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1062 علمْ آموزی، طریقش قولی استحِرفَت آموزی، طریقش فعلی استفقر خواهی آن به صحبت قایم استنه زبانت کار میآید، نه دستدانشِ آن را، ستاند جان ز جاننه ز راهِ دفتر و نه از زباندر دلِ سالک اگر هست آن رُموزرمزدانی نیست سالک را هنوزتا دلش را شرحِ آن سازد ضیاپس اَلَمْ نَشْرَحْ بفرماید خدا*که درونِ سینه شرحت دادهایمشرح اَندر سینهات بِنهادهایمتو هنوز از خارج آن را طالبی؟مَحْلَبی(۲۳)، از دیگران چون حالِبی(٢۴)؟چشمهٔ شیرست در تو، بیکنارتو چرا میشیر جویی از تَغار(۲۵)؟منفذی داری به بحر ای آبگیرننگ دار از آب جستن از غدیر(۲۶)که اَلَمْ نَشْرَح نه شرحت هست باز؟چون شدی تو شرحجو و کُدیهساز(۲۷)؟در نگر در شرح دل در اندرونتا نیاید طعنهٔ لا تُبصِرُون*** قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ٣-۱Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1-3« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ » (١)« آيا سينهات را برايت نگشوديم؟ »« وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ » (٢)« و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟ »« الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ » (٣)« بارى كه بر پشت تو سنگينى مىكرد؟ »** قرآن كريم، سوره الذاريات(۵۱)، آيه ۲۱Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #21« وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ »« آیات حق در درون شماست. آیا نمی بینید؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 80, Divan e Shamsامروز گزافی(۲۸) ده آن باده نابی رابرهم زن و در هم زن این چرخِ شتابی(۲۹) رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #387 گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی، نباشد هیچ غممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4120 نعرهٔ لا ضَیْر بشنید آسمانچرخ، گویی شد پیِ آن صَولَجان(۳۰)حتی آسمان نیز فریاد «زیانی نیست» را شنید و فلک در برابر آن چوگان به صورتِ گویی غلطان در آمد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 نعرهٔ لاضَیْر(۳۱) بر گردون رسید*هین بِبُر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نهایماز وَرایِ تن، به یزدان میزییم* قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2811 شد صفیر باز جان در مَرْج دیننعرههای لا اُحِبُّ الْافِلینشاهبازِ جان در چمنزار دین فریاد بر می آورد که من افول کنندگان را دوست ندارم.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان(۳۲) را زبان*هین ز قرآن سورهٔ رحمان بخوانهین ز حرصِ خویش میزان را مَهِلآز و حرص آمد تو را خَصمِ مُضِل(۳۳)حرص، جوید کُل، بر آید او ز کُلحرص مَپْرَست ای فُجُلّ ابْنِ الْفُجُل(۳۴)* قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ.»(۷)« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»« أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ.»(۸)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»« وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ.»(۹)« وزن كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بَهرِ این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سَبَقاز ترازو کم کنی، من کم کنمتا تو با من روشنی، من روشنممولوی، دیوان شمس، رباعیات، شمارهٔ ۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 954, Divan e Shamsیک شب چو ستاره گر نَخُسپی تا روزدرتابَد این چنین مهِ جانافروز(۳۵)در تاریکیست آبِ حیوان، تو مَخُسپشاید که شبی در آب اندازی پوز(۳۶)مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsگَر نَخُسپی شَبَکی جان چه شود؟ور نَکوبی درِ هجران چه شود؟ور به یاری شَبَکی روز آریاز برایِ دلِ یاران چه شود؟ور دو دیده به تو روشن گرددکوریِ دیدهٔ شیطان، چه شود؟گر بَرآری ز دلِ بَحرْ غبارچون کفِ موسیِ عمران چه شود؟ور سلیمان بَرِ موران آیدتا شود مور سلیمان چه شود؟ور چو الیاس قَلاووز(۳۷) شویتا لبِ چشمهٔ حیوان، چه شود؟مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #187 باد عُمرت در جهان همچون خَضِرجانفزا و دستگیر و مُستَمِرچون خَضِر و الیاس مانی در جهانتا زمین گردد ز لطفت آسمانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsور بِرویَد ز گُل اَفشانیِ توهمه عالَم گُل و ریحان، چه شود؟آبِ حیوان که در آن تاریکیستپُر شود شهر و بیابان، چه شود؟ور ز خوانِ کَرَم و نعمتِ توزنده گردد دو سه مهمان، چه شود؟مولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 467, Divan e Shamsدل چه نهی بر جهان باش در او میهمانبنده آن شو که او داند مهمان کیست مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsور ز دلداری و جان بخشیِ توجان بیابَد دو سه بیجان، چه شود؟ور سواره سویِ میدان آییتا شود سینه چو میدان، چه شود؟رویِ چون ماهَت اگر بِنماییتا رَوَد زُهره به میزان، چه شود؟آستینِ کَرَم اَر اَفشانیتا نَدَرّیم(۳۸) گریبان، چه شود؟ور بریزی قَدَحی(۳۹) مالامال(۴۰)بر سَرِ وقتِ خُماران، چه شود؟ور بپوشیم یکی خلعتِ نوما غلامان ز تو سلطان، چه شود؟ور چو موسیٰ بِپَذیری چوبیتا شود چوبِ تو ثُعْبان(۴۱)، چه شود؟رو به لطف آر و ز دشمن مَشنوگر بجویی دلِ ایشان، چه شود؟بس کُن ای دل ز فَغان جمع نِشینگر نگویی تو پَریشان، چه شود؟مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1763 « اجتماعِ اجزایِ خرِ عُزَیر عَلَیه السّلام بعد از پوسیدن بِاذنِ الله و در هم مرکّب شدن پیشِ چشمِ عُزَیر.» هین عُزَیرا دَرنگر اندر خَرَتکه بپوسیدَست و ریزیده بَرَتپیشِ تو گِرد آوریم اَجزاش راآن سر و دُمّ و دو گوش و پاش رادست نَی و جزو برهم مینهدپارهها را اجتماعی میدهددَرنگر در صنعت پارهزنی(۴۲)کو همی دوزَد کُهن بی سوزنی(۴۳)ریسمان و سوزنی نَی وقتِ خَرْز(۴۴)آنچنان دوزَد که پیدا نیست دَرْزچَشم بگشا، حَشر را پیدا ببینتا نمانَد شُبههات در یومِ دینتا ببینی جامعیّام را تمامتا نَلرزی وقتِ مُردن ز اِهتمام(۴۵)همچنانکه وقتِ خُفتن ایمنیاز فَواتِ(۴۶) جمله حس هایِ تَنیبر حواسِ خود نَلرزی وقتِ خوابگرچه میگردد پریشان و خراب (۱) شَبَکی: شبی، شب کوتاهی(۲) آبِ حیوان: آب زندگانی، آب حیات(۳) کُهستان: مخفّف کوهستان(۴) خلعت: لباس، جامه(۵) عزیر: نام یکی از پیامبرزادگان است.(۶) جولان: تاخت و تاز کردن، خودنمایی، قدرت نمایی(۷) کُهِ لبنان: در اشاعه مسیحیت، صومعه ها از قرن چهارم میلادی از مصر به سوریه و لبنان منتقل شد و در لبنان چند صومعه ساخته شد.(۸) غیور: غیرتمند، شجاع و دلیر (۹) سَخی: بخشنده و جوانمرد(۱۰) بسکُلی: جدا شوی، بریده شوی. از مصدر سِکُلیدن (۱۱) بَدَست: وَجَب(۱۲) تَحَرّی: جستجو(۱۳) مُستَقَرّ: محل استقرار، جای گرفته، ساکن، قائم(۱۴) ذاهِل: فراموش کننده، غافل(۱۵) سُخره: ذلیل، مورد مسخره، کار بی مزد(۱۶) تمییزدِه: کسی که دهنده قوّه شناخت و معرفت است.(۱۷) خَطْرَت: قوه تمییز، آنچه که بر دل گذرد، اندیشه(۱۸) بِرّ: نیکی(۱۹) بُرّ: گندم(۲۰) مُعین: یار، یاری کننده (۲۱) بِئسَ الْقَرین: همنشین بد(۲۲) قَرین: همنشین(۲۳) مَحْلَب: جای دوشیدن شیر(۲۴) حالِب: دوشنده شیر. در اینجا به معنی جوینده شیر(۲۵) تَغار: ظرف سفالی بزرگی که در آن ماست می ریزند.(۲۶) غدیر: برکه، ذهن و محتوایش(۲۷) کُدیهساز: گدایی کننده، تکدّی کننده(۲۸) گزافی: زیاد، فراوان(۲۹) شتابی: شتابنده، شتابان(۳۰) صَولَجان: معرَّبِ چوگان(۳۱) ضَیْر: ضرر، ضرر رساندن(۳۲) میزان: ترازو(۳۳) مُضِل: گمراه کننده(۳۴) فُجُلّ ابْنِ الْفُجُل: تُرُبچه تُرُبچه زاده، کنایه از آدم پست و حقیر(۳۵) جانافروز: نشاط آورنده، تازه کننده و روشن کنندۀ جان.(۳۶) پوز: دور و بر دهان، دهان، پوز در آب انداختن: آب خوردن، سیراب شدن(۳۷) قَلاووز: راهنما، رهبر(۳۸) دَریدن: پاره کردن، چاک دادن، شکافتن(۳۹) قَدَح: کاسه بزرگ(۴۰) مالامال: لبریز، پُر(۴۱) ثُعبان: مار بزرگ، اژدها(۴۲) پارهزنی: پینه دوزی، وَصله زنی(۴۳) بی سوزنی: کنایه از اینست که فعل و مَشیَّت حضرت حق به علل و اسباب مادّی، مقیّد نیست، بلکه او فعّالِ مایشاء است.(۴۴) خَرْز: دوخت و درز گرفتن(۴۵) اِهتمام: همّت گماشتن بر امری، کوشش کردن در کاری.(۴۶) فَوات: فوت، نیست شدن************************تمام اشعار برنامه بر اساس فرمت سایت گنج نما برای جستجوی آسانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 800, Divan e Shamsگر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شودور نکوبی به درشتی در هجران چه شودور به یاری و کریمی شبکی روز آریاز برای دل پرآتش یاران چه شودور دو دیده به تماشای تو روشن گرددکوری دیده ناشسته شیطان چه شودور بگیرد ز بهاران و ز نوروز رختهمه عالم گل و اشکوفه و ریحان چه شودآب حیوان که نهفتهست و در آن تاریکیستپر شود شهر و کهستان و بیابان چه شودور بپوشند و بیابند یکی خلعت نواین غلامان و ضعیفان ز تو سلطان چه شودور سواره تو برانی سوی میدان آییتا شود گوشه هر سینه چو میدان چه شوددل ما هست پریشان تن تیره شده جمعصاف اگر جمع شود تیره پریشان چه شودبه ترازو کم از آنیم که مه با ما نیستبهر ما گر برود ماه به میزان چه شودچو عزیر و خر او را به دمی جان بخشیدگر خر نفس شود لایق جولان چه شودبر سر کوی غمت جان مرا صومعه یی استگر نباشد قدمش بر که لبنان چه شودهین خمش باش و بیندیش از آن جان غیورجمع شو گر نبود حرف پریشان چه شودمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 1, Divan e Shamsدر سینهها برخاسته اندیشه را آراستههم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روامولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۶۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #364 کنت کنزا رحمة مخفیةفابتعثت امة مهدیةمن گنجینه رحمت و مهربانی پنهان بودم، پس امتی هدایت شده را برانگیختم.هر کراماتی که میجویی به جاناو نمودت تا طمع کردی در آنمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۷۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #373 چون بگریانم بجوشد رحمتمآن خروشنده بنوشد نعمتم گر نخواهم داد خود ننمایمشچونش کردم بسته دل بگشایمشرحمتم موقوف آن خوش گریههاستچون گریست از بحر رحمت موج خاستمولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۲۲۳۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2235 آن درم دادن سخی را لایق استجان سپردن خود سخای عاشق استمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۱۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2163 هر که خواهد همنشینی خداتا نشیند در حضور اولیااز حضور اولیا گر بسکلیتو هلاکی ز آنکه جزو بی کلیهر که را دیو از کریمان وا بردبی کسش یابد سرش را او خوردیک بدست از جمع رفتن یک زمانمکر شیطان باشد این نیکو بدان مولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۳۱۵Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #315 گوش دار ای احول اینها را بهوشداروی دیده بکش از راه گوشپس کلام پاک در دل های کور*مینپاید میرود تا اصل نوروآن فسون دیو در دل های کژمیرود چون کفش کژ در پای کژ* حدیثحکمت راهرجا که هست بگیر زیرا که حکمت در سینه منافق آنقدر می جنبد که سرانجام در سینه مومن جای گیرد. مولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۳۱۵۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #3159 لیک من آن ننگرم رحمت کنمرحمتم پرست بر رحمت تنمننگرم عهد بدت بدهم عطااز کرم این دم چو میخوانی مرامولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۶۲۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2626 قبله را چون کرد دست حق عیانپس تحری بعد ازین مردود دانهین بگردان از تحری رو و سرکه پدید آمد معاد و مستقریک زمان زین قبله گر ذاهل شویسخره هر قبله باطل شویچون شود تمییزده را ناسپاسبجهد از تو خطرت قبله شناسگر ازین انبار خواهی بر و برنیم ساعت هم ز همدردان مبرکه در آن دم که ببری زین معینمبتلی گردی تو با بئس القرینمولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۲۷۳۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #2730 گفت غیر راستی نرهاندتداد سوی راستی میخواندتمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۲۶۳۶Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #2636 از قرین بیقول و گفت و گوی اوخو بدزدد دل نهان از خوی اومولوی، مثنوی، دفتر دوم، بیت ۱۴۲۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #2, Line #1421 میرود از سینهها در سینههااز ره پنهان صلاح و کینههامولوی، مثنوی، دفتر اوّل، بیت ۲۶۷۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #2670 حکم حق گسترد بهر ما بساطکه بگویید از طریق انبساط هرچه آید بر زبانتان بیحذرهمچو طفلان یگانه با پدر زآنکه این دمها چه گر نالایق استرحمت من بر غضب هم سابق است مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۰۶۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1062 علم آموزی طریقش قولی استحرفت آموزی طریقش فعلی استفقر خواهی آن به صحبت قایم استنه زبانت کار میآید نه دستدانش آن را ستاند جان ز جاننه ز راه دفتر و نه از زباندر دل سالک اگر هست آن رموزرمزدانی نیست سالک را هنوزتا دلش را شرح آن سازد ضیاپس الم نشرح بفرماید خدا*که درون سینه شرحت دادهایمشرح اندر سینهات بنهادهایمتو هنوز از خارج آن را طالبیمحلبی از دیگران چون حالبیچشمه شیرست در تو بیکنارتو چرا میشیر جویی از تغارمنفذی داری به بحر ای آبگیرننگ دار از آب جستن از غدیرکه الم نشرح نه شرحت هست بازچون شدی تو شرحجو و کدیهسازدر نگر در شرح دل در اندرونتا نیاید طعنه لا تبصرون*** قرآن کریم، سوره انشراح(۹۴)، آیه ٣-۱Quran, Sooreh Ash-Sharh(#94), Line #1-3« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ » (١)« آيا سينهات را برايت نگشوديم؟ »« وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ » (٢)« و بار گرانت را از پشتت برنداشتيم؟ »« الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ » (٣)« بارى كه بر پشت تو سنگينى مىكرد؟ »** قرآن كريم، سوره الذاريات(۵۱)، آيه ۲۱Quran, Sooreh Adh-Dhaariyat(#51), Line #21« وَفِي أَنْفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ »« آیات حق در درون شماست. آیا نمی بینید؟»مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 80, Divan e Shamsامروز گزافی ده آن باده نابی رابرهم زن و در هم زن این چرخ شتابی رامولوی، مثنوی، دفتر اول، بیت ۳۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #1, Line #387 گر هزاران دام باشد در قدمچون تو با مایی، نباشد هیچ غممولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۴۱۲۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #4120 نعره لا ضیر بشنید آسمانچرخ گویی شد پی آن صولجانحتی آسمان نیز فریاد «زیانی نیست» را شنید و فلک در برابر آن چوگان به صورتِ گویی غلطان در آمد.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۳۳۳۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #3339 نعره لاضیر بر گردون رسید*هین ببر که جان ز جان کندن رهیدساحران با بانگی بلند که به آسمان می رسید گفتند: هیچ ضرری به ما نمی رسد. هان اینک (ای فرعون دست و پای ما را) قطع کن که جان ما از جان کندن نجات یافت.ما بدانستیم ما این تن نهایماز ورای تن به یزدان میزییم* قرآن کریم، سوره شعراء(۲۶)، آیه ۵۰Quran, Sooreh Ash-Shu'araa(#26), Line #50« قَالُوا لَا ضَيْرَ ۖ إِنَّا إِلَىٰ رَبِّنَا مُنْقَلِبُونَ.»« گفتند ساحران: هیچ زیانی ما را فرو نگیرد که به سوی پروردگارمان بازگردیم.»مولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۲۸۱۱Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #2811 شد صفیر باز جان در مرج دیننعرههای لا احب الافلینشاهبازِ جان در چمنزار دین فریاد بر می آورد که من افول کنندگان را دوست ندارم.مولوی، مثنوی، دفتر پنجم، بیت ۱۴۰۰Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #5, Line #1400 حق تعالی داد میزان را زبان*هین ز قرآن سوره رحمان بخوانهین ز حرص خویش میزان را مهلآز و حرص آمد تو را خصم مضلحرص جوید کل بر آید او ز کلحرص مپرست ای فجل ابن الفجل* قرآن کریم، سوره الرحمن(۵۵)، آیه ۹-۷Quran, Sooreh Ar-Rahman(#55), Line #7-9« وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَانَ.»(۷)« آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.»« أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ.»(۸)« تا در ترازو تجاوز مكنيد.»« وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ.»(۹)« وزن كردن را به عدالت رعايت كنيد و هیچ در میزان نادرستی مکنید.»مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، بیت ۱۸۹۹Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #4, Line #1899 این ترازو بهر این بنهاد حقتا رود انصاف ما را در سبقاز ترازو کم کنی من کم کنمتا تو با من روشنی من روشنممولوی، دیوان شمس، رباعیات، شمارهٔ ۹۵۴Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Robaaiaat)# 954, Divan e Shamsیک شب چو ستاره گر نخسپی تا روزدرتابد این چنین مه جانافروزدر تاریکیست آب حیوان تو مخسپشاید که شبی در آب اندازی پوزمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsگر نخسپی شبکی جان چه شودور نکوبی در هجران چه شودور به یاری شبکی روز آریاز برای دل یاران چه شودور دو دیده به تو روشن گرددکوری دیده شیطان چه شودگر برآری ز دل بحر غبارچون کف موسی عمران چه شودور سلیمان بر موران آیدتا شود مور سلیمان چه شودور چو الیاس قلاووز شویتا لب چشمه حیوان چه شودمولوی، مثنوی، دفتر ششم، بیت ۱۸۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #6, Line #187 باد عمرت در جهان همچون خضرجانفزا و دستگیر و مستمرچون خضر و الیاس مانی در جهانتا زمین گردد ز لطفت آسمانمولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsور بروید ز گل افشانی توهمه عالم گل و ریحان چه شودآب حیوان که در آن تاریکیستپر شود شهر و بیابان چه شودور ز خوان کرم و نعمت توزنده گردد دو سه مهمان چه شودمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۳۲Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 432, Divan e Shamsجمله مهمانند در عالم ولیککم کسی داند که او مهمان کیستمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۴۶۷Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 467, Divan e Shamsدل چه نهی بر جهان باش در او میهمانبنده آن شو که او داند مهمان کیست مولوی، دیوان شمس، غزل شمارهٔ ۸۳۸Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Qazal)# 838, Divan e Shamsور ز دلداری و جان بخشی توجان بیابد دو سه بیجان چه شودور سواره سوی میدان آییتا شود سینه چو میدان چه شودروی چون ماهت اگر بنماییتا رود زهره به میزان چه شودآستین کرم ار افشانیتا ندریم گریبان چه شودور بریزی قدحی مالامالبر سر وقت خماران چه شودور بپوشیم یکی خلعت نوما غلامان ز تو سلطان چه شودور چو موسی بپذیری چوبیتا شود چوب تو ثعبان چه شودرو به لطف آر و ز دشمن مشنوگر بجویی دل ایشان چه شودبس کن ای دل ز فغان جمع نِشینگر نگویی تو پریشان چه شودمولوی، مثنوی، دفتر سوم، بیت ۱۷۶۳Rumi( Molana Jalaleddin) Poem(Mathnavi), Book #3, Line #1763 « اجتماعِ اجزایِ خرِ عُزَیر عَلَیه السّلام بعد از پوسیدن بِاذنِ الله و در هم مرکّب شدن پیشِ چشمِ عُزَیر.» هین عزیرا درنگر اندر خرتکه بپوسیدست و ریزیده برتپیش تو گرد آوریم اجزاش راآن سر و دم و دو گوش و پاش رادست نی و جزو برهم مینهدپارهها را اجتماعی میدهددرنگر در صنعت پارهزنیکو همی دوزد کهن بی سوزنیریسمان و سوزنی نی وقت خرزآنچنان دوزد که پیدا نیست درزچشم بگشا حشر را پیدا ببینتا نماند شبههات در یوم دینتا ببینی جامعیام را تمامتا نلرزی وقت مردن ز اهتمامهمچنانکه وقت خفتن ایمنیاز فوات جمله حس های تنیبر حواس خود نلرزی وقت خوابگرچه میگردد پریشان و خراب
Further episodes of Ganj e Hozour Programs
Further podcasts by Parviz Shahbazi
Website of Parviz Shahbazi